آنچه که دیگران از «تبریز» دارند ...
(نقش تبریزیها در عمران و آبادانی سایر شهرها)*
رسول داغسر
«تبریز، شهر اولینها». این عبارتی است که امروز برای تمام گوشها آشناست. سوای مصادیق عینی آن، عبارت مذکور مخصوصاً با نامگذاری بر اثر نغز تاریخپژوه شادروان صمد سردارینیا تثبیت گردید و حق آن از سوی تمامی وجدانهای آگاه و شریف در سراسر کشور ادا میشود.
در جایی «نزدیکتر بودن این شهر به اروپا (با توجه به موقعیت آن در جغرافیای کنونی ایران)» را به عنوان علت تظاهر هر اولینی در تبریز خوانده بودم. اما آیا این ویژگی میتواند به عنوان علت اصلی یا حداقل مهمترین علت بوده باشد؟ در حالیکه شهرهایی مثل بازرگان، خوی یا اورمیه با این مورد سنخیت بیشتری داشته و دارند.
ژان یونیر در کتاب خود «دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری» مینویسد: «تبریز در آنزمان ... از حیث وسعت و کثرت جمعیت اولین شهر ایران محسوب میشد و سفرای دول اروپایی در تبریز به سر میبردند در صورتیکه تهران پایتخت کشور بود... تبریز نسبت به تهران یک شهر متجدد بشمار میآمد و مردم تبریز از ازمنه قدیم با اروپائیان محشور بودند... دکتر بارنز انگلیسی که در سال 1833 میلادی و پنج سال بعد از انعقاد عهدنامه ترکمانچای در ایران سیاحت کرد نوشته که جمعیت شهر تهران بیست و پنج هزار نفر است ولی تبریز بنا بر نوشته همان جهانگرد انگلیسی چهارصدهزار نفر جمعیت داشته است.»(1)
این نویسنده فرانسوی در فصل آخر کتاب خود که بصورت مجزا به علل ارجح داشته شدن تبریز از سوی اروپائیان برای اقامت پرداخته، همچنین مینویسد: «(از علل دیگر اقامت اروپائیان در تبریز این بود) که تبریز از حیث آب و هوا به اروپا شباهت داشت بدون اینکه رطوبت کشورهای ساحلی اروپا را داشته باشد... (در حالی که) تهران، حتی بین خود ایرانیان شهرت نداشت و قریهای بود نزدیک خرابه شهر قدیمی (ری) که بعضی از جغرافیانویسان اسلامی اسمی از آن در کتاب خود برده بودند»(2)
لرد کرزن فرستاده ویژه دربار انگلیس به ایران در سالهای پایانی قرن نوزدهم که نظرات و گزارشاتش در شکلدهی آینده این کشور از سوی استعمار انگلیس تاثیر بسزائی داشته، در کتاب خود تحت عنوان «ایران و قضیه ایران» (لندن، 1892) آنجا که به آمار برآوردی شهرهای ایران پرداخته، جمعیت تخمینی تهران پایتخت را 350 هزار، تبریز 300 هزار، اصفهان 80 هزار، مشهد 70 هزار و ... نوشته است.(3)
بنابراین دلیل کسب عنوان «شهر اولینها» از سوی تبریز بیشتر از هر علت دیگری، بزرگی و رونق آن و همچنین مساعدتر بودن زمینه فرهنگی این شهر بوده است.
لیکن موضوعی که من در اینجا بدان خواهم پرداخت، همانگونه که از نام آن نیز پیداست «نقش اهل هنر و تخصص تبریزی در عمران و آبادی شهرهای دیگر» است.
اساس ایده، هنگام تحقیق در خصوص جنگ چالدران و تبعات آن شکل گرفت.
تبریزیها در استانبول و سایر شهرهای عثمانی
پیروزی سلطان سلیم در چالدران در مقابل شاه اسماعیل در سال 1514 میلادی، اشغال پایتخت دولت صفوی و بردن 3000 نفر از هنرمندان، صنعتگران و تجار متبحّر این شهر به استانبول(4) موضوعی است که همه خوانده و شاید در برخی موارد کنجکاویمان را برانگیخته است. چرا که مهاجرت تنها هزار نفر استاد حِرَف، امروز نیز رقم بزرگ و قابل توجهی است. این مساله موقعی کنجکاوی بیشتر مرا برانگیخت که خسارات گسترده وارده به ابنیه استانبول در زلزله 1509 یعنی پنج سال پیش از جنگ چالدران را خواندم. این زلزله که در زمان خود به عنوان «قیامت صغری» نامیده شد، باعث نابودی کامل 11 هزار خانه و برخی از تاسیسات دولتی و عمومی گردید «و بر اساس گزارشهای تاریخی 13 هزار تن کشته شدند».(5) اینجا بود که فکر کردم صنعتگران برده شده از تبریز باید دارای ارزش و اهمیت خاصی برای سلطان سلیم و پایتختش استانبول داشته باشد و گمان میکنم از همین نقطه بود که وارد موضوع مجزّای «نقش تبریزیها در آبادانی برخی از شهرهای بزرگ دیگر» شدم و با توجه به تجلّیگاه ایده، از استانبول شروع کردم.
برای درک بهتر این موضوع لازم است که به وضعیت شهر استانبول در آن سالها نگاهی بیاندازیم:
میدانیم که استانبول یا کنستانتینوپولیس قبل از فتح از سوی ترکان مسلمان، پایتخت امپراتوری روم شرقی بوده است. این شهر قبل از فتح دارای حداقل چهارصدهزار نفر جمعیت بوده است.(6) لیکن با بروز اشارتهایی مبنی بر حمله قریبالوقوع ترکان، اکثر مردم شهر آن را ترک کرده بودند.(7) سلطان جوان عثمانی، محمد دوم شهر را در روز 29 ماه می 1453 بعد از حدود دو ماه محاصره فتح کرد و «یکی از دغدغههای خود را بر بازگرداندن جمعیت و سرزندگی به شهر قرار داد».(8)
اینالجیق مینویسد: «مطمئناً موثرترین اقدام برای جلب دوباره جمعیت به شهر، سورگون یعنی کوچانیدن اجباری مردم از نواحی مختلف مملکت به این شهر بود. محمد دوم، قبل از ترک استانبول، فرمانهایی مبنی بر اعزام خانوارهای مسلمان، مسیحی و یهودی از رومائلی و آنادولو صادر کرد.» وی علاوه میکند: «سندی که یورگا منتشر کرده است دلالت بر 4000 خانوار از آنادولو و 4000 از روم ائلی دارد.»(9) ولی استانبول برای خیلی از آنها جاذبه یا شرایط زندگی متناسب با عادات معاش آنها را دارا نبود و از اینرو در اولین فرصت شهر را ترک میکردند.(10) «بعدها عناصر مفید شهرهای نوگشوده یعنی نجبا، پیشهوران و سوداگران آنها به استانبول انتقال داده شدند».(11) و البته در این میان بیشترین تعداد صنعتگر و خبرگان حِرَف مهاجرت داده شده از شهرهای نوگشوده به پایتخت یا شهرهای دیگر عثمانی تحقیقاً متعلق به تبریز بوده است.(12) در واقع بسیاری از ثروتمندان، دانشمندان و اهل تخصص رومی شهر قبل از فتح شهر، آن را به مقصد شهرهای دیگر اروپا و در رأس آنها رُم ترک کرده بودند(13) و در اینجا با عنایت به اینکه خیل مهاجران اجباری نیز از رعایای عوام تشکیل مییافتند و زلزله سال 1509 نیز مزید بر علت گردید، اهمیت صنعتگران و اهل فن و هنر تبریزی که متعاقب اشغال تبریز و تنها 5 سال بعد از زلزله به تعداد قابل توجه به استانبول کوچانده شدند، روشنتر میشود.
پروفسور سیدآقا عونالهی در اثر ارزشمند خود «اورتا عصرلرده تبریز شهرینین تاریخی» (تاریخ شهر تبریز در قرون میانی) با جمعبندی دادههای متعدد و برآوردهای سیّاحان اروپایی چنین نتیجه میگیرد که جمعیت تبریز در اوایل قرن شانزدهم بین 200 الی 300 هزار نفر بوده است و این رقم تا اواسط همان قرن به 300 الی 350 هزار نفر رسیده است.(14) در حالیکه در منابع موجود، جمعیت شهر استانبول حدود 150 هزار نفر در اوایل قرن شانزدهم عنوان شده است.(15)
به عبارت دیگر در مقطع زمانی یاد شده (اواسط قرن پانزدهم تا نیمه نخست قرن شانزدهم) ماهیت شهری تبریز بر اساس مولفههای آنروز حتی بدون در نظر گرفتن میزان جمعیت بیشتر آن، در جایگاه بهتری نسبت به استانبول بوده است.
اینالجیق مینویسد: «سلطان سلیم بعد از پیروزی در چالدران و هنگام بازگشت از تبریز، 1700 صنعتگر تبریزی را همراه با خانوادههایشان به استانبول انتقال داد. در میان این اساتید؛ بنا، معمار، خطاط، حکاک، کاشیکار، بندگیر و سنگتراشان ماهر وجود داشتند».(16) «علی تبریزی» نامی که در دولت صفوی «ناظر استادان» بود، بعد از انتقال به استانبول در سال 1519 از سوی سلطان سلیم نائل به عنوان «سرمعمار خاصه»(17) گردیده و بناهای زیادی به سبک معماری تبریزی در آسیای صغیر انشاء نمود. وی که در عثمانی با عنوان «اسیر علی» یا «عجم علی» نامیده میشد، سبک معماری تبریز را در آن سامان رواج داد. بسیاری از تاریخپژوهان منصف به نقش معمار علی تبریزی به عنوان بنیانگذار پایه معماری ترکیه معترف بوده و حداقل نظر بر این است که وی در تکوین معماری عثمانی نقش بسیار مهمی بازی کرده است.(18) علی تبریزی در سال 1537 وفات نموده و در مسجد «معمار عجم» واقع در محله «شهر امینی»(19) استانبول که توسط خود وی انشاء گردیده بود دفن گردیده است. حتی معمار سینان مشهور که بعد از وی به عنوان سرمعماران خاصه منصوب گردید، سبک و اسلوب وی را توسعه داده و به نوعی راه او را ادامه است.(20) در صفحات 663- 648 دفتر ثبت (list of the representation book) که از سوی سررشتهدار «قلمی» (chief accountant Kalemi) در تاریخ 12 آوریل 1515 تالیف گردیده و امروز در بخش عثمانی بایگانی دفتر نخستوزیری ترکیه تحت شماره 36806 نگهداری میشود، اسامی تعدادی از این مهاجران تبریزی آورده شده است. در این سند از عجم علی با عنوان «ناظر استادان، پیرعلی خوجا» نامبرده شده است.(21)
مساجد غازی سیفالدین(22) در صوفیه بلغارستان، سلطان در مانسیا، خاتونیه در ترابزون، سلطان سلیم در قونیه، سلیمانیه در چورلو، آیاس پاشا در بخش سارای وابسته به تکیرداغ، بالی پاشا در محله فاتح استانبول، جزری قاسم در محله ایوب استانبول، پیری محمدپاشا در محله سوتلوجه و شهرستان سیلیوری استانبول، مجموعه خسروپاشا در سارایوو بوسنی و بابالسلام در کاخ توپقاپی از آثار استاد معمارباشی علی تبریزی است.(23)
عونالهی در کتاب خود به نقل از اولیا چلبی به نقش مکتب نقاشی تبریز در شکلدهی مکاتب دیگر اشاره میکند و مینویسد: «در سال 1525، 3 نفر (شاه قلی، ملک احمد و حاجی بَی) از 29 نقاشی که در دربار عثمانی کار میکردند تبریزی بودند. در سال 1545 دو گروه نقاش تحت عنوان «روملو» و «عجم» در دربار عثمانی فعالیت میکردند. در مدت 17 سالی که تبریز در اشغال عثمانی بود اکثر نقاشان تبریزی به استانبول برده شدند. در همین زمان در کارگاه نقاشی دربار بیش از سی نقاش تبریزی مشغول بودهاند. نقش نقاشان تبریزی بالاخص شاهقلی و ولیجان در مکتب نقاشی عثمانی مورد تایید شرقشناسانی مثل آ. س. یئتگین و ع. سهیلی نیز قرار گرفته است. آنها نوشتهاند: بعد از اینکه شاهقلی ریاست این کار را بر عهده گرفت مکتب نقاشی ما برای مدتی تحت تاثیر هنرهای زیبای تبریز قرار گرفت».(24) «تصادفی نیست که مربی کمالالدین بهزاد نقاشی که نامش در تمام جهان اشتهار دارد سیداحمد تبریزی بوده است».(25)
«هنر نقاشان تبریزی تنها در تصویرگری برای دستنوشتهها محدود نگردیده و ایشان دیوارهای کاخهای واقع در تبریز، قزوین، اصفهان و سایر شهرها را نیز تزیین نمودهاند.(26) موقع اشغال تبریز از سوی سپاهیان عثمانی نیز عناصر ادبی- فرهنگی نیز علاوه بر اساتید حِرَف به اطراف و اکناف دوردست پراکنده میشدند. شعرای زیادی از تبریز در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم به هندوستان سفر کرده و رحل اقامت افکنده به خلق آثار ادامه دادند. یکی از این شعرا رحمتی تبریزی است که پیشه اصلیاش بافندگی بوده، دیوانی مشتمل بر 8-7 هزار بیت دارد. وی قبل از ترک تبریز، اشعار زیادی به زبان ترکی سروده است.(27)
ضمناً باید خاطرنشان ساخت که نقش نخبگان و خبرگان تبریزی محدود به قرن شانزدهم و یا تنها شهر استانبول نیست. «مقبره تورکان اکه و کار حکاکی مقبره تومان اکه در سمرقند، کار تزیینات دکور مسجد مرجانیه در بغداد و مسجد شاه مشهد از جمله آثاری است که توسط اساتید فن تبریزی در برهههای گوناگون کار شده است».(28) به این آثار مجموعه امیرچخماق و بازار حاجیقنبر تبریزی در یزد را نیز باید افزود. «صنعتگران تبریزی آنقدر شهره شده بودند که اغلب اوقات توسط فرمانروایان و حکام سایر شهرها و ممالک در جاهای دیگر مورد استفاده قرار میگرفتند. مثلاً سلطان محمد اولجایتو (1316- 1304) بعد از تاسیس سلطانیه تعداد زیادی صنعتگر تبریزی را به آنجا انتقال داد. تیمور نیز موقع تسخیر تبریز بخشی از زبدهترین صنعتگران این شهر را به همراه خانوادههایشان به سمرقند کوچ داد.»(29) «نقش نقاشان تبریزی در خلق و توسعه مکتب هندوستان کم نبوده است. میرسیدعلی به مدت بیش از بیست سال در دربار مغول کار کرده است».(30)
اینالجیق، آنجا که به مهاجرتهای صورت گرفته به استانبول بعد از فتح اشاره دارد مینویسد: «در بین مهاجران مسلمان، صنعتگران (خیاط، آهنگر و غیره) و بسیاری از روحانیان از جمله پیروان طریقت صوفیه بودند».(31) این مهاجرتها ضمن اینکه مربوط به نیمه دوم قرن پانزدهم یعنی قبل از جنگ چالدران میباشند، حتی در جمعیت استانبول قابل ملاحظه بودهاند. «جمعیت استانبول در نیمه اول قرن شانزدهم اساساً به علل اقتصادی افزایش قابل ملاحظهای یافت. به گواهی وقفنامهها، بسیاری از سوداگران و پیشه وران از ادرنه، بورسا، آنقره، قونیه، حلب، دمشق، قاهره و حتی (اگرچه اندک) از ایران مهاجرت کردند.»(32) هرچند به نظر می رسسد که بخشی از مهاجرتهای مربوط به ایران از مناطق غرب آذربایجان صورت گرفته باشد لیکن کوچ افراد نخبه، علما و اهل تخصص در علم و صنعت مخصوصاً متعاقب اعلام مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور از سوی شاه اسماعیل در تبریز امری مستند است.(33)
با این همه، به غیر از مقاله بلند و البته قابل تحسین و استفاده دکتر دانشیار «مصطفی بیازیت» تحت عنوان «ردپای گروههای کاردان تبریزی را در دورههای نخست عثمانی چگونه باید پی گرفت؟»(34) و نیز مقاله بلند «سیر استادان کاشیکار تبریزی در آنادولو در چهارچوب روابط سیاسی- فرهنگی»(35)، میتوان ادعا کرد که به نقش اهل فن تبریزی در مخصوصاً معماری عثمانی آنگونه که باید پرداخته نشده و از این نقش تنها به صورت گذرا یاد شده است. ذکی سؤنمز(36)، ییلدیز دمیریز(37)، نورحان آتاسوی- ژولیان رابی(38) و گولرو نجیباوغلو(39) از افرادی هستند که به نقش تبریزیها در آثار خود اشاره کردهاند(40) ضمن اینکه اغلب این موارد تنها به قرن پانزدهم پرداختهاند.
مصطفی بیازیت نوشته خود را با پرداختن به موضوع ارسال پیشهوران عثمانی به سمرقند از سوی تیمور بعد از کسب پیروزی در نبرد آنکارا بر علیه عثمانی و سپس آمدن تعدادی از صنعتگران و هنرمندان تبریزی به بورسا در سالهای تجدید حیات عثمانی بعد از سیزده سال دوره انفعال و کشمکشهای داخلی به نقل از منابع متعدد آغاز میکند. بیازیت مینویسد: «دولت عثمانی بعد از نبرد آنکارا مدت یازده سال با جنگهای داخلی مشغول بود. بعد از این دوره، عثمانی از هر لحاظ دوباره زندگی خود را بازیافت و عملیات ساخت مجموعه یئشیل با هدف دفع آثار روانی وقایع مذکور، نشان دادن قدرت سلطان به دوست و دشمن و نیز نشان دادن اینکه دولت توانایی خودنمایی در عرصه آثار هنری را نیز داراست، آغاز گردید. اساتید هنر ممالک رقیب نیز برای استفاده در کار ساخت مجموعه، زیر نظر حاجی ایواز پاشا و با توجهات وی به مملکت عثمانی آورده شدند... جایگاه استادان تبریزی در میان استادان آمده از ممالک خارجی قابل توجه است. به نظر میرسد مجموعه یئشیل اولین سازهای است که این گروه در ساخت آن نقش داشته است»(41) و نباید از نظر دور داشت که «این مهاجرتها که گفته میشود نخستین گروه استاد تبریزی در عثمانی بوده است»،(42) مربوط به سال 1414 یعنی یکصد سال قبل از واقعه چالدران بوده است. کار ساخت مجموعه یئشیل که متشکل از مسجد، مدرسه، حمام، عمارت حکومتی و آرامگاه است به دستور سلطان محمد چلبی در سال 1419 آغاز شد، مسئولیت ساخت با معمار حاجی ایواز پاشا بوده و استاد محمد مجنون و استاد حاجی احمد بن علی تبریزی(43) به عنوان رئیس گروههای کاردان نقش اصلی را در امور انشاء بر عهده داشتهاند. سرامیککارهای تبریزی در امور تزیین مجموعه هنر خود را به نمایش گذاشتند و عبارت «عمل استادان تبریزی» منقش بر روی محراب، امروز نیز به وضوح روز نخست قابل مشاهده است.(44) تبریزیها همچنین تکنیک کاشیکاری معرّق را برای نخستین بار به قلمرو عثمانی وارد کردهاند... آنها علاوه بر این سبک در فن زیرلعابی نیز مهارت ویژهای داشتند.»(45)
«از دیگر بناهایی که تبریزیها در ساخت آن نقش داشتهاند میتوان به مجموعه مرادیه بورسا (1426- 1425) و مسجد شاهملک ادرنه (1429) اشاره کرد.»(46) بیازیت احتمال وجود ابنیهای که در طول زمان تخریب شدهاند را نیز خاطرنشان میسازد و نتیجه میگیرد که استادان تبریزی در بناهای بسیاری نقش داشتهاند.(47)
در میان انبوه دست نوشته های موجود در کتابخانههای استانبول، بورسا، آنکارا، تهران، آستانقدسرضوی و ... میتوان به اطلاعات ارزشمندتری دست یافت. مخصوصاً در خصوص چگونگی ارتباط این اساتید با صاحبمنصبان عثمانی یا هنرمندان و اساتیدحرف در این امپراتوری، عاقبت ایشان و اینکه امروز رد بازماندگان این خبرگان را چگونه میتوان در کشورهای جدا شده از عثمانی و مخصوصاً میراثدار آن، ترکیه پی گرفت؟
ما امروز میدانیم که در قاپالیچارشی استانبول، کمرآلتی ازمیر و نیز سایر شهرهای مهم ترکیه و عثمانی سابق نسلهای همان تجار، علما و صنعتگران تبریزی وجود دارند و حتی برخی از آنها به اصلیت تبریزی خود واقف و به آن اذعان دارند.
مصطفی کسگین چاغان عقیده دارد «گروه استادکار تبریزی همراه علی نقاش به بورسا آمده، در بین سالهای 1424- 1419 در مجموعه یئشیل و عمارت اورخان بیگ، بین سالهای 1426- 1425 در مجموعه مرادیه، در سال 1427 مولویخانه مرادیه، در سال 1429 در مسجد شاهملک در ادرنه کار کرده و بعد از ادرنه به کوتاهیه رفته در سال 1429 در مقبره یعقوب بیگ دوم گرمیاناوغلو کار کرده و در سال 1433 به دعوت ابراهیم بیگ قاراماناوغلو به لارنده رفته و بعد از آفریدن آخرین آثار خود به سمرقند بازگشتهاند.»(48)
دکتر مصطفی بیازیت، نظر کسگین مبنی بر بازگشت این گروه در سال 1433 را رد میکند و این نظر خود را بر نقش استادان تبریزی در معماری مسجد اوچشرفهلی ادرنه استوار میسازد چرا که این مسجد بعد از تاریخ مذکور انشاء گردیده است.(1447- 1438)(49)
«یکی از مواردی که در خصوص استادان تبریزی از نظر دور میماند، ارتباط میان انها با حاجی ایواز پاشا است. بر ما معلوم نیست که این اساتید در کجا و چگونه با ایواز پاشا آشنا شدهاند. در تاریخ آشیق پاشازاده از ایواز پاشا به عنوان اولین شخصی که از اساتید ممالک خارجی برای آمدن به عثمانی دعوت به عمل آورده یاد شده و حمایت آنها را برعهده داشته است».(50) این موضوع با توجه به ناتمام ماندن آخرین ظرافتکاریهای مجموعه یئشیل بعد از به حاشیه رانده شدن ایواز پاشا در رقابتهای سیاسی داخلی در سال 1424 بروز مینماید. آخرین کتیبه نوشته شده در مجموعه با تاریخ عزل ایواز پاشا مصادف است و اساتیدی که در این مجموعه نام خود را نیز در کتیبهها درج کرده بودند در بناهای دیگر این نامنویسی را ادامه ندادند.
و بالاخره اینکه عاقبت این گروه تبریزی چه شد؟ گولرو نجیباوغلو معتقد است که «آنها متعاقب فتح استانبول به این شهر رفته و در کار ساخت مسجد فاتح ایفای نقش نموده اند.»(51) بیازیت این نظر را با این استدلال که این امر با تواناییها و قبلیتهای معمول یک گروه متخصص غیرممکن به نظر میرسد رد میکند: «در اینجا باید به اهمیت خاص قصر ادرنه که به تاریخ پیوسته است اشاره کنیم. ما میدانیم که ساخت قصر ادرنه در زمان مراد دوم در میان دو شاخه رودخانه تونجا شروع شد. بنابراین این باید عرصه دیگری برای فعالیت گروه صنعتگر مزبور بوده باشد. همچنین احتمال اینکه گروه متخصص مزبور فقط در کار تزئینات کاشی آثار معماری نبودهاند را نیز نباید از نظر دور داشت.»(52)
«متخصصین هنری و فکری، علما و خبرگان و نخبگان با بروز انحطاط و تزلزل در نظام سیاسی و با از دست دادن حامیان خود دست به تغییر مکان میدهند. به همین دلیل آنها، بعد از مرگ تیمور فقط به عثمانی نیامدند. به آثار سرامیک مشابه کارهای سمرقند علاوه بر آنادولو در مقبره خلیلالتبریزی در دمشق (1423)، مسجد جامع (1430) و مسجد حاما کیلانی (قرن پانزدهم) دمشق، مقبره سیده نفیسه در قاهره (قرن پانزدهم) و مقبره سلطان قانسو در قاهره (قرن شانزدهم) برمیخوریم. در آثار مملوکی نیز از تکنیک کاشیکاری معرق و استادی به نام غائبیالتبریزی سخن میرود که حاکی از پخش شدن استادان تبریزی در سایر ممالک دارد. به همین دلیل نمیتوان ادعا کرد که به آنادولو نیز تنها یک گروه کاربلد آمده بوده است.»(53)
تبریزیها در اصفهان، تهران و ...
همین نقش در مورد اصفهان پایتخت صفویه در بیش از یک و نیم قرن بعد از آن نیز صدق میکند. اصفهان بعد از انتقال کرسی پایتخت به آن از سوی شاه عباس اول و سیاستهای ویژه وی در جهت توسعه و ساماندهی شهر مورد رغبت خیل نخبگان و خبرگان از سراسر کشور قرار گرفت. دکتر نزهت احمدی(54) در مقاله خود به نام «جایگاه مهاجران تبریزی در اصفهان (پایتخت صفوی)» مینویسد: «اصفهان پس از آن که به پایتختی صفویان برگزیده شد به ابرشهری تبدیل شد که شکوه و جلال آن زبانزد خاص و عام گشت... حال این پرسش مطرح است که این دستاوردهای عظیم مادی و معنوی تنها به دست ساکنان بومی شهر و در اثر محوریت سیاسی آن انجام پذیرفت یا آنکه عوامل دیگر و افراد دیگری نیز در جهش این شهر نقش داشتهاند... در میان جلال و شکوه اصفهان دوره صفوی با گزینش آن به پایتختی و در نتیجه سیل مهاجرت نخبگان سراسر کشور به این شهر رابطهای معنیدار وجود دارد.... بیشک انتخاب اصفهان به پایتختی و محوریت سیاسی آن در این تحولات بیتاثیر نبوده است اما میبایست به نقش مهاجرانی که به این شهر آمدند نیز توجه کرد.»(55) از سوی دیگر ابعاد مهاجرت نیز گسترده و به صورت گروههای بزرگ و پرجمعیت بوده است بطوریکه جمعیت شهر اصفهان را به شدت تحت تاثیر قرار داده و در واقع اصفهانیها در شهر خود به اقلیتی 20 درصدی تبدیل شدهاند! دکتر شفقی مینویسد: «توسعه اصفهان عصر شاه عباس چنان شتابان بود که جمعیت 80000 تا 100000 نفری آن در اندک مدتی به شهر نیم میلیون نفری تبدیل گردید».(56)
متعاقب کنکاش بیشتر متوجه میشویم که سهم آذربایجان از این میان ویژه است. «در میان مهاجرانی که به این شهر آمدند، مهاجران تبریز –پایتخت اولیه صفوی- جایگاهی در خور توجه دارند... »(57) این مورد از افت شدید جمعیت در تبریز در آن سالها نیز مشهود است. جمعیت تبریز که تا اواخر قرن شانزدهم و علیرغم حملات مکرر عثمانیها و از دست دادن موقعیت مرکزی در جغرافیای تحت حاکمیت صفویان در عین پایتخت بودن، حدود 350 هزار نفر(58) بوده است، به کمتر از 100 هزار نفر در نیمه نخست قرن هفدهم رسیده و جمعیت اصفهان از 100- 80 هزار نفر به حدود نیم میلیون نفر رسیده است.
پروفسور عونالهی مینویسد: «با انتقال پایتخت صفویه به اصفهان، با فرمان شاه عباس اول شعرا، نقاشان، معماران، خطاطان، موسیقیشناسان تبریز به این شهر کوچ داده شدند.» (59) دکتر شفقی مینویسد: «وسعت و جمعیت این محله نوبنیاد (محله تبریزیها یا عباس آباد) چنان بالا بود که میتوان با موازین علمی و شهرسازی قرن ما آن را شهرک نوبنیاد آن عصر تلقی کرد... تعداد مساکن عباس آباد بنا به نوشته شاردن دههزار و رستمالتواریخ آن را 12000 باب با سردرهای عالی که همه دارای نقش و نگار بوده یاد کردهاند و اگر بعد هر خانوار را حداقل 5 نفر محاسبه نماییم جمعیت آن بالغ بر 50000 نفر و اگر 10 نفر محاسبه نماییم بالغ بر 100000 نفر میشد که عددی است نسبت به وسعت شهرک قابلقبول و غیرقابلاغراق.»(60) جدولی که ماساشی هانه دا بر اساس گزارشات شاردن از محلات مختلف تهیه نموده است نیز حاکی از بزرگی قابل توجه محله عباس آباد می باشد. بر اساس این جدول بیشترین تعداد خانه ها در میان محلات اصفهان متعلق به جلفا و در درجه دوم متعلق به عباس آباد بوده است.(61)
در اینجا سوالی به این مضمون حادث میگردد که؛ آیا این مهاجرتها بنا به میل خود افراد بوده یا اینکه اجباری و مبتنی بر اراده و اوامر شاهانه بوده است؟
دکتر نزهت احمدی(62) معتقد است که عمده این مهاجرتها به میل خود افراد بوده است. وی مینویسد: «زمان دقیق مهاجرت و چگونگی مهاجرت تبریزیان به اصفهان به درستی مشخص نیست. اما بر اساس شواهد می توان حدس زد که پس از حمله های مکرر عثمانی به تبریز و ناامنی های حاصل از آن عده ای ترک وطن کردند. بی شک یکی از گروههایی که شاید بیش از دیگران در خطر بودند تاجران بزرگ و صاحبان ثروت بودند ... بیشتر میتوان چنین تصور کرد که آنان در اولین حرکت خود قزوین پایتخت جدید را برگزیدند و پس از آن که پایتخت توسط شاه عباس به اصفهان منتقل شد آنان نیز به اصفهان کوچ کردند» (63) لیکن عونالهی از فرمان شاه عباس مبنی بر کوچ شعرا، نقاشان، معماران، خطاطان، موسیقیشناسان تبریز به این شهر خبر میدهد. (64) شاردن نیز از کوچانده شدن تبریزیان به اصفهان و سکنای آنها در این شهر سخن رانده است. (65)
به نظر میرسد هر دو عامل (کوچ انسانها به میل خود و نیز در راستای اوامر شاه) در این مهاجرتها نقش داشتهاند ولی آنچه که مشهود است این که شاهعباس حداقل در ابتدای امر فرامینی در این راستا مخصوصاً مهاجرت نخبگان و خبرگان از آذربایجان صادر نموده و پیگیر مساله بوده است. (66)
و البته مهمتر از کمیت این مهاجران، کیفیت آنها بوده است. «شهرک عباسآباد در حقیقت زائیده اقتدار سیاسی و اقتصادی و علمی آن عصر بوده است و گروهی از تبریزیهای تاجرپیشه، هنرمند و سیاستمدار ساکنین اصلی آن را تشکیل میدادند. ... محله عباسآباد بواسطه نوبنیادی و زیبایی، محل زندگی سفرا و نمایندگان سیاسی خارجی نیز بود. انگلبرت کمپفر سیاح آلمانی در سفرنامه خود می نویسد: ما هم دو بار منزل خود را عوض کردیم تا سرانجام در عباس آباد که از محلات جدید و تمیز شهر است و در آن با آبرومندی و آسایش می توان زندگی کرد سکنی گرفتیم. ... زیباترین خیابانها در حومه جدید شهر یعنی عباسآباد قرار دارد و پس از آن به ترتیب جلفا و در مرحله آخر شهر قدیم قابل ذکر است.» (67)
البته از منابع موجود چنین برمی آید که محله عباس آباد در جریان حمله افاغنه دچار آسیب شدید شده و اهالی آن کشته و یا پراکنده گشتهاند. «حمله افاغنه در 11 محرم سال 1135 ق.= 1723 م. به فتح اصفهان منجر شد... منابع تاریخی بیانکننده این واقعیت است که با حمله افاغنه به اصفهان محله عباسآباد بیش از سایر نقاط شهری مورد تهاجم دشمن قرار میگیرد، چه افاغنه ... نزدیکترین و ثروتمندترین محله شهر که عباسآباد بود مورد هجوم خود قرار داده و بدینوسیله این قسمت از شهر آسیب زیادی میبیند و ساکنین مرفه و تاجرپیشه آن، مهاجرت را بر اقامت ترجیح دادند و همین تخلیه و بیتوجهی، خرابی مادی (کانال آبرسانی) را موجب گردید و باغات محله نیز ویران گردید».(68) البته این موضوع، از ارزش نقش این مهاجران (که گل سرسبد پایتخت صدها ساله سابق کشور بودند) در آثار بجای مانده از صفوی که بخش عمده دارائی اصفهان از ابنیه تاریخی را تشکیل میدهند نمیکاهد.
یکی از مهمترین سولاتی که در این خصوص منتظر پاسخی اقناعکننده و مستدل می باشد این است که میزان دقیق و درست نقش این مهاجران در دارایی مادی و معنوی شهر که بخش بزرگی از آن امروز نیز زینتبخش این شهر زیباست دقیقاً چه بوده است؟ چگونه میتوان ردی از این مهاجران و آثار آنها جستجو کرد؟ متاسفانه منابع ما به طرز شگفتآوری از لحاظ پرداختن تفصیلی به اسامی معماران و آفرینندگان آثار معماری بسیار ضعیف هستند ولی نقش اصلی مهاجران در آبادانی این شهر با توجه به هم کمیت و هم کیفیت آنها در اصفهان مسلم است. از این میان شعرا و ادبا بدلیل خلق آثار نوشتاری، نامی از خود بجای گذاردهاند.
حسین چلبی متخلص به زاهد، میرزا حسن متخلص به تاثیر، میرزا عرب متخلص به ناصح، میرزا مقیم شاعر متخلص به جواهری، چلبی بیگ ابن میرزا علی بیگ متخلص به فارق، محمدامین بن زیادالدین تبریزی متخلص به خازن، لسان شیرازی، ملا عبدالباقی، حشری تبریزی، عصری تبریزی، طغرایی، حاجی علیرضا بیگ تبریزی، صائب تبریزی، علاالدین و قوسی از شعرا، خطاطان و ادبای تبریزی بودند که به خلق آثار در اصفهان ادامه دادند(69) از میان این مهاجران آثار صائب، لسان، قوسی در شعر و علیرضا عباسی (یا تبریزی)، عبدالباقی و علاالدین در خوشنویسی امروز نیز در قالب دیوانها، دفاتر شعر، کتیبه های سردر مساجد مشهوری چون مسجد امام اصفهان و ... قابل مشاهده است. کتیبههای سردر و کتیبه بزرگ کمربندی داخل گنبد مسجد شیخ لطفا... به خط ثلث مورخ به سال ۱۰۱۲ هجری نیز اثر اوست. «(از وزرای شاه عباس) خواجه جلالالدین تبریزی و خواجه جمالالدین تبریزی از مردمان تبریز هستند. وی (محمد حسن مستوفی، زبدهالتواریخ) همچنین از محمدبیگ تبریزی در شغل منشیگری و از مولانا محمدحسین تبریزی و ملا علابیگ تبریزی و میرزا علیرضا تبریزی به عنوان خوشنویسان دربار و از حکیم ابوالفتح تبریزی مشهور به حکیم کوچک که از زمره اطباء ملازم شاه بوده است یاد میکند.»(70)
علیرضا عباسی که استاد و هنرمند دربار و مورد توجه ویژه شاه عباس بود، سبک خاصی را در این شهر پیاده نموده و دوست و شاگرد وی معین مصور نیز در اواخر همین قرن راه او را ادامه داده است. تبریزیها مخصوصاً در هنر مینیاتور مهارت خاصی داشتهاند. نقاشی مینیاتور «مهر و مشتری» که امروز در Free Galery واشنگتن نگهداری میشود از سوی عصار تبریزی در سال 1523 میلادی و در بخارا کار شده است.
با اندکی دقت در آثار بجای مانده می توان به وجود برخی تناقضات در اشاره به اهلیت برخی از افراد متشخص نیز پی برد. در خصوص پسوندهای اهلیت اشخاص در آن دوره، دکتر سیروس شفقی صائب را مثال زده و چنین آورده است: «صائب هم شاعر و هم تاجر بود و در محله تبریزیها (عباس آباد) زندگی می کرد، غزلیاتی دارد که مطالعه آن ما را به وضع اقتصادی، اجتماعی، هنری دوران زندگی خود آشنا می سازد. او هم به حکم شاه عباس اول در اصفهان سکنی گزید و غالبا هم اگر در اصفهان به دنیا می آمدند به حکم انتساب خانوادگی، عباس آباد را از خاک تبریز می شمردند و خود را تبریزی میخواندند. مؤلف قصصالخاقانی هم که مأخذ قابل اعتمادی است در این باب صراحت دارد و اگر دیگران او را اصفهانی خواندهاند ناچار از باب سکونت و توطن در عباسآباد بوده است، ورنه با وجود تصریح خود او در انتسابش به تبریز چه جای شبهه تواند بود. پدرش میرزا عبدالرحیم نیز بنا به مشهور از کدخدایان معتبر و تجار تبریز بود.(71) حتی گاهاً به مواردی برمیخوریم که نتیجه غرضورزی تاسفبار طیف خاصی از پژوهشگران است. در این مثال دقت کنید: «سبک معماری اصفهانی آخرین سبک معماری ایران است. خاستگاه این شیوه شهر اصفهان نبود، ولی در آنجا رشد کرد و بهترین ساختمانهای این شیوه در اصفهان ساخته شد.» نویسنده این جملات در سطور بعدی مقاله خود به شکل اکراهآمیزی به نقش سبک تبریز (که از آن با عنوان «شیوهی آذری» نام میبرد!) در آفرینش و توسعه سبک اصفهان اشاره کرده است!(72)
در اینجا ذکر این نکته نیز بجا خواهد بود که در تمامی معتبر عصر صفوی، ضمن اینکه به لبنانیالاصل بودن «شیخ بهائی» عالم، ادیب و نابغه شهرسازی زمان خود و شیخ لطفا... (عالم دینی دوره شاه عباس) اشاره شده است، اطلاعات موثّقی در خصوص اصلیت و محل تولد معمار مشهور «علی اکبر اصفهانی» وجود ندارد. به عبارت دیگر پسوند اصفهانی، بدلیل سکونت او در این شهر به وی نسبت داده شده است.
در واقع به «نقش تبریزیها در عمران و آبادانی سایر شهرها» در ایران علیرغم اهمیت خاص آن، بصورت موضوعی مستقل پرداخته نشده و از لحاظ مطالعات تاریخی مهجورتر از ترکیه است، در حالی که ابنیه اصفهان و تهران متأخرتر از استانبول و سایر شهرهای یاد شده در این مقاله هستند.
خدماتی که شاهان و اهل فن آذربایجانی به این شهر نمودهاند تقریباً تمامی سهم شهر از ابنیه تاریخی را تشکیل میدهد.(73) البته در این شهر زیبا هیچ سازه شهری مثل خیابان، میدان، مدرسه، پارک و ... با نامهایی چون شاه عباس، تبریز، اردبیل، صفویه و غیره مزیّن نیست و هیچ مجسمهای از فرمانروایان صفوی یا بزرگان غیراصفهانی در هیچ جا نمیتوان دید و این در حالی است که مجسمههای شاه هخامنشی به عنوان سوغاتی برای بازدیدکنندگان از این شهر (بالاخص خارجیان) در مغازهها به فروش میرسد!
شاید یکی از علل این مقوله، نهادینه شدن تعبیر خاصی از تاریخ و ماهیت ایران است که در دوران پهلوی نخست به سرعت و با صرف هزینههای کلان به جامعه تزریق شد(74) و زمینه فکری تمامیت خواهی را شکل داد و همین پدیده است که امروز نقش صنعتگران تبریزی در سازههای حکومتی و اداری تهران (بویژه عهد قاجار) و اصفهان و غیره را حتی برنمیتابد.(75)
نام تهران بعد از انتخاب آن به عنوان پایتخت کشور ممالک محروسه ایران از سوی آقامحمدخان قاجار در 11 جمادیالاول 1200 هجری قمری که مصادف با نوروز بود در منابع تاریخی آمده و بر نام همسایه قدیمیتر جنوبی خود، «ری» سایه انداخته است.(76)
نخستین بنای تاریخی تهران دیواری بوده است که در سال 964 هجری قمری از سوی شاه طهماسب به دور این آبادی کشیده شده است. در همان تاریخ با احداث بازار و مسجد جامع در آن وجهه شهری به تهران داده شده است. سیدحسین حجّت بلاغی در اثر خود «گزیده تاریخ تهران» به نقل از معجمالبلدان مینویسد: «اینجا از قدیم محل سکونت بوده ولیکن بدلیل دوری راه بین قزوین و قم، صفویان در این مکان محلی برای استراحت و دفاع تاسیس نمودند که این نیز به نوبه خود امنیت محل را تامین و موجبات توسعه آن را فراهم آورد.(77) علیرغم تمامی اینها، بر اساس اطلاعاتی بدست آمده از اسناد و مدارک موجود، تهران تازه در اواخر قرن نوزدهم قرن بیستم میلادی یعنی بیش از یک قرن پس از انتخاب آن به عنوان پایتخت به پای تبریز رسیده و شروع به پیشی گرفتن از آن نموده است.(78) و علت اصلی کسب عنوان «شهر اولینها» از سوی تبریز را همین جمعیت بالا، با درصد افراد اهل فن و حساس به مسائل کشوری بیشتر تشکیل میدهد که برای جذب پدیدههای مدرن صرفه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی فراهم مینمود.
و اینجاست که سوالی بزرگ پیش پایمان ظاهر میگردد بدین صورت که: دلیل این احتشام تبریز چه بوده است؟ یا اینکه: شهرهایی مثل تهران، آنکارا، بغداد، مشهد و اصفهان که امروز هرکدام در جایگاهی فراخور خود قرار دارند، در تمام این قرون مذکور در چه وضعیتی بودهاند؟ یا ...
پروفسور عونالهی به نقل از منابع خود مینویسد: بعد از اسقاط بغداد از سوی هلاکوخان در سال 1258، اهمیت تبریز در تجارت بینالملل سیر صعودی به خود گرفت... تبریز در سال 1265 از سوی هلاکو به عنوان پایتخت امپراتوری اعلام شد. در این زمان امپراتوری ایلخانیان در شرق تا مصر و در غرب تا آمودریا گسترده بود.(79) در دوره غازانخان دو دروازه اصلی بود. یکی از آنها به سمت آسیای صغیر باز میشد و نام «روم قاپیسی» را بر خود داشت. دیگری به سمت اصفهان بود و «عراق قاپیسی»(80) نامیده میشد.(81) اکثر اهالی تبریز به امور پیشهوری و تجارت اشتغال دارند. هر شغلی برای خود دکان، غرفه و راستاهای مخصوص دارد. مثلاً قالایچی بازاری (رویگران)، پاپاق تیکنلر بازاری (کلاهدوزان)، یهر قاییرانلار بازاری (رکابسازان)، پیچاقچیلار بازاری (چاقوسازان)، قیلینجچیلار بازاری (شمشیرسازان)، طبیلچیلر بازاری (طبلسازان)، نالبندلر بازاری (نالبندان)، دمیرچیلر بازاری (آهنگران)، و ...(82) تصادفی نیست که سلطان سلیم تعداد 1700(83) صنعتگر تبریزی را به همراه خانوادههایشان به استانبول انتقال داد. اکثر آنها در کار ساخت سلاح سرد متخصص بودند.(84) در جای دیگری عنوان میدارد که تفنگ نیز از مدتی پیشتر جزو صنایع رایج در تبریز بود.(85) ما در منبع تاریخی برای نخستین بار در سال 1529 به وجود متخصص توپسازی به نام شیخی با پیشوند توپچیباشی برخورد مینماییم که نشان میدهد با توجه به توپچی باشی بودن وی، این صنعت هرچند نه در سطح اروپا ولی از پیشتر در تبریز معمول بوده است.(86) در جای دیگری عنوان میکند که به فرمان شاه عباس اول متخصصین توپساز در اصفهان جمع آورده می شوند(87) و مجموع اینها، پندار رایج مبنی بر آموزش ساخت توپ و تفنگ با ایران در زمان شاه عباس اول و توسط برادران شرلی را رد میکند. تبریز دارای زرگران مشهوری نیز بود. اولیا چلبی مینویسد: متخصصین کامل اینجا در عرصه های نقاشی، رسامی، زرگری و خیاطی در هیچ جای دیگری نیست. شکل اعلای هر کاری در این شهر موجود است.»(88) شاردن نیز ضمن بحث از بازار تبریز بسیار به موضوع زرگری در این بازار میپردازد.(89)
تبریز مهمترین مرکز تجاری ممالک محروسه بوده و «در دهه سی قرن هفدهم در اصفهان پایتخت صفویه 24، قزوین 3، کاشان 5- 4 و یزد 3 کاروانسرا وجود داشت در حالیکه در دهه چهل همین قرن به وجود 300- 200 کاروانسرا در تبریز اشاره شده است.(90) جیوانی باتیستی ایتالیایی که در سال 1585 در تبریز بوده است مینویسد: قلمرو دولت صفوی به هفت ایالت تقسیم شده بود. خراسان با مرکزیت هرات ایالت سوم و آذربایجان با مرکزیت تبریز ایالت چهارم حساب می شد. شاه از آذربایجان و خراسان بیشتر از ایالت عراق با مرکزیت اصفهان و ایالت عجم با مرکزیت شیراز درآمد به دست میآورد.(91)
تمامی اینها مسلماً متاثر از پایتخت بودن این شهر در برهههای مختلف و مخصوصاً دوره تقریباً متوالی بیش از چهارصد ساله (531- 960 هجری قمری؛ دولتهای: اتابکان آذربایجان، ایلخانان، چوپانیان، جلایریان، قاراقویونلو، آققویونلو و صفوی) از سوی امپراتوریهای بزرگ بوده و این خود بدلیل موقعیت ویژه جغرافیایی آن و استعداد اقلیمی شهر و منطقه در پرورش انسانهای فرهیخته، آزاده، هنردوست، هنرمند و اهل فن تحقق یافته و مییابد.
حتی «علیرغم (تغییر پایتخت و) سیاست تهجیر علما و شعرای تبریزی از سوی شاه عباس صفوی و سلاطین عثمانی، شهادت برخی از آنها در جریان محاربهها و یا آواره شدن برخی دیگر در دیار خود، تبریز باز در اواسط قرن هفدهم به عنوان مرکز تمدن آذربایجانی مشهور بود».(92)
خاقانی شیروانی شاعر مشهور آذربایجان در قرن دوازدهم میلادی مدتی در تبریز زندگی کرده و در این شهر با صفا با خاک هم آغوش شده است. وی در یکی از اشعار خود میگوید:
دییشیم من نئجه بو وصلیمی هجران ایله؟
بیر ائدیم جنتیمی آتش سوزان ایله؟
بو بهشت تبریزی ترک ائله مم عالمده
قاییدیب انس توتام بیر داها شیروان ایله(93)
معماری سبک تبریز به عنوان شاخه ای قدرتمند از معماری آذربایجان با دایره تاثیر وسیع در قرون 17- 13 میلادی، در ارتباط نزدیک با ممالک اسلامی تکوین و توسعه یافته است. این نیز به نوبه خود در غنا بخشیدن به معماری ممالک شرق اسلامی و توسعه آن نقش مهمی ایفا نموده است.(94)
نتیجه
تبریز در قرون 16-12 به مدت حدود چهارصد سال پایتخت دولتها و امپراتوریهای بزرگ اتابکان آذربایجان، ایلخانان، چوپانیان، جلایریان، قاراقویونلو، آققویونلو و صفویان بوده و قبل از آن نیز در برهههای مختلف مرکزیت سیاسی دولتها یا خاننشینهای محلی را برعهده داشته است. به عبارت دیگر هیچ شهر دیگری در ایران به این اندازه مرکزیت سیاسی را عهدهدار نبوده است. علیرغم ناملایمات بسیاری که این شهر بدلیل موقعیت جغرافیایی استراتژیک خود و مؤلفههای دیگر با آن در طول تاریخ روبرو بوده است، بزرگی و احتشام قابل توجه و منحصر به فردی از خود به نمایش گذاشته است. از دست دادن موقعیت مرکزی در جغرافیای کشور متبوع نیز با گذشت صدها سال از اهمیت و احتشام آن نکاسته و تنها چیزی که امروز آن را رنج میدهد، تبعات سیاست تحریم نانوشته این شهر که از سوی اربابان خارجی پهلوی پدر به وی تلقین شد و با هدف دور داشتن این شهر و مردم قهرمانپرور آن از معادلات سیاسی کشور برای اعمال کنترل بهتر بر منابع غنی این کشور و استعمار انحصاری آن انجام گرفت میباشد. البته عزم مردم و مسئولین فهیم، شریف و میهنپرست این خطه بر چنان نیات و ذوات فائق آمده و شهر یکبار دیگر در مسیر پیشرفت قرار گرفته است. تبریز همواره مستعد پرورش خبرگان و اساتید حرفه و نخبگان اندیشه و تولید و قهرمانان میهنپرست بوده و شهرهای دیگر را نیز از دارائی خود مستفیض ساخته است. موارد مربوط به استانبول، بورسا، اصفهان، ازنیک، دمشق، یزد، مشهد، تهران و حتی سمرقند، بغداد و قاهره که در این مقاله به آنها اشاره شد شاهدی بر این مدعاست.
با این اوصاف به نظر میرسد –ضمن پیگیری درست سیاستهای جذب- هرگونه اقدام در جهت تمرکز بر پرورش نخبگان و خبرگان بومی و حفظ آنها از سوی مسئولین عاشق، لایق و شریف این کلانشهر و حتی جهانشهر خیلی بیشتر از جذب استعدادهای خارجی منشاء خیر خواهد بود.
تاریخ گواهی میدهد که جایگاه والا، همواره شایسته و برازنده شهر تبریز بوده است.
(شکل کاملتر این نوشته به صورت کتابی در حدود 300 صفحه تحت عنوان «تبریز؛ مادرشهر» در سایت توروز turuz.com برای مطالعه علاقمندان عرضه شده است.
پینوشتها: