چکیده
تمدن و پایتخت به عنوان یکی از تجلیگاههای آن همواره مورد بحث و بررسی تاریخپژوهان، جامعهشناسان و حتی معماران و سیاستمداران بوده است و کشور ما ایران به عنوان یکی از گهوارههای اساسی مدنیت بشری در همین راستا همواره زیر ذرهبین قرار داشته است. تمدن کلمهای سحرآمیز و جذاب است به گونهای که هر ملت و قومی تمایل ویژهای به تصاحب برخی از جلوههای آن بویژه مواردی که در جغرافیای کنونی زندگی آنها کشف میشوند نشان میدهند و موضوع اغلب بیش از آنکه در مجرای تاریخی خود پیش برود، قربانی امیال سیاسی میشود. نیز در همین راستا برخی مناطق جغرافیایی و شهرها به سبب سرگذشتی که در جریان تکوین تمدن داشته است حائز اهمیت خاص میشوند. در این مقاله سعی شده است به وجهههای اجتماعی-مدنی جغرافیای ایران کنونی در حد وسع پرداخته و حداقل اذهان سوگیرشده را دعوت به نگاه از پنجرهای دیگر بنماییم. نگاه نگارنده به موضوع اختلاطی از تاریخ، جغرافیا و سیاست یا به قول معاصران با تاکید بر وجوه ژئوپلتیک کشور ایران میباشد و سعی شده است کل موضوع از این منظر بررسی شود و به سوالاتی همچون؛ «1- عامل اصلی در طول دوره حاکمیت دولتهای حاکم بر ایران چه بوده است؟ و نقش پایتخت در این میان چه بوده است؟ چرا پایتختهای ایران متوالیا تغییر یافته است؟ 2- عوامل موثر در انتخاب تبریز به عنوان پایتخت یا انتقال کرسی از آن به شهرهای دیگر چه بوده است؟ 3- نقش پایتختی تبریز در برخی خصایل اخلاقی و روحی مردم آن چه نقشی داشته است؟ و آیا وجوه مثبت و پایداری از آن در زمان حال قابل مشاهده است؟ 4- تبریز در چه شرایطی میتواند مجددا حامل کرسی پایتخت شود؟» پاسخ داده شود یا خواننده را در جهت شکلگیری تصویری قابل قبول در آن مسیر رهنمون شود.
کلمات کلیدی: پایتخت، تبریز، تمدن، پایتختهای ایران، قدرت سیاسی، ژئوپلتیک
مقدمه
مدنیت یا تمدن واژهای عربی و ناظر بر فرهنگ شهرنشینی است که علیرغم اینکه تعریف مشخصی بر آن متصور نبوده است، اما به سبب مبنا بودن یکجانشینی و به تعبیر بهتر، شهرنشینی، در بطن مفهوم، بر پایههای اجتماعی- سیاسی جامعه استوار میباشد. ویلیام جیمز دورانت در تعریف تمدن میگوید: «تمدن را میتوان به شکل کلی آن، عبارت از نظمی اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکانپذیر میشود و جریان پیدا میکند. (دورانت، 1376، ج 1: 4) در واقع مدنیت، تاکید بر فرایند تکوین زندگی بشر در جهت رفاه و سامانمندی اجتماعی است که جنبههای سیاسی را طی زمان و حسب ضرورت کسب نموده و با توجه به تداوم این فرایند نمیتوان مرزهای دقیقی برای آن در نظر گرفت.
در همین راستا مفهوم پایتخت یکی از جلوههای مدنیت بشمار میرود. وجود پایتخت به نوعی موید وجود یک نظام و سازمان اجتماعی- سیاسی قلمداد میشود (واحد سیاسی علاوه بر شمول بر ماهیت ملی، میتواند شامل مجموعهای از ملل مختلف نیز که بصورت قراردادی -متکی بر تامین حقوق/یا سلطه جبرآمیز و استعمار- در کنار هم زندگی میکنند، باشد) و نشانگر تکوین فرایند یکجانشینی، شهرنشینی، زندگی جمعی در قالب واحد سیاسی و وضع قانون برای یک ملت یا جامعه و تجلیگاه قدرت، قانونمداری و رفاه یک سازمان سیاسی (دولت) میباشد. از همین رو حاکمان همواره در بالا بردن سطح رفاه، فرهنگ و حتی جمعیت پایتختهای خود اهتمام به خرج دادهاند.[1]
در دوران باستان بر حسب عوامل خاصی، شهرهایی با حاکمیت قائم به خود تشکیل یافته بودند که ما امروز از آنها با عنوان «دولت-شهر» یاد میکنیم. مهمترین یا مشهورترین مصادیق آنها مربوط به دولت-شهرهای بینالنهرینی مثل اور، اوروک و نیپور، دولت-شهرهای یونانی مثل اسپارتا و آتن و از جمله آخرین موارد بارز آن نیز ونیز در ایتالیا بوده است. مفهوم پایتخت برای این قبیل دولت-شهرها طبیعتاً وجود خارجی نداشت. پایتخت با شکلگیری واحدهای اجتماعی- سیاسی که شامل بیش از یک شهر میشدند ضرورت یافت. با ایجاد دولتهای منطقهای یعنی مجموعههای اداری- سیاسی مشمول بیش از یک شهر، پایتختها به عنوان مقر اصلی حاکمان و ادارهکنندگان نمود یافتند. جغرافیای ایران و بویژه جلگههای حائز شرایط یکجانشینی و تجلیگاههای نخستین شهرنشینی در شمال دشت خوزستان و اطراف دریاچه ارومیه از جمله گهواره های تمدن بشری از هزاران سال قبل بوده است. دولتها و امپراتوریهای متعددی با خاستگاه ملی یا دینی مختلف، در برهههای مختلف و با قلمرو و مدت اقتدارهای مختلف در این جغرافیا حکم راندهاند. در همین راستا شهرهای متعددی از قبیل ری، همدان، تبریز، اصفهان، نیشابور، مراغه، شیراز و مشهد به عنوان پایتخت انتخاب گردیدهاند که با نگاهی به خاستگاه ملی یا دینی و حوزه اقتدار این دولتها میتوان نقش هر کدام از این عوامل را در انتخاب پایتخت توسط آنها دریافت.
در این مقاله نگاهی مختصر خواهیم داشت به سیر شکلگیری تمدن و تجلی آن در جغرافیای خاورمیانه و ایران، نحوه انتخاب مقر کرسی اقتدار دولتها (پایتخت) و در همین چهارچوب عوامل و عناصر اقتدار در تبریز و انتخاب این شهر به عنوان پایتخت دولتهای مختلف.
شکلگیری حوزههای تمدن و پایتختها
بارزترین مصادیق شکلگیری جوامع اولیه انسانی به حدود 3 الی 5 هزار سال قبل از میلاد در مناطق بینالنهرین (رودهای دجله و فرات در عراق کنونی)، پایین دست و جلگه رود نیل (شمالشرق آفریقا)، دشت ایندوس (پاکستان) و رود زرد (چین) مربوط میشوند. علاوه بر این حوزههای اصلی، مناطق واقع در میان این حوزهها -جغرافیای ایران کنونی و شرق مدیترانه از فلسطین تا سوریه، ترکیه و یونان- نیز تحت تاثیر آنها یا گاهی با جلوههای بارزتر در سیر تکوین تمدن بشری خودنمایی کردهاند. برخی از تاریخپژوهان لزوم تنظیم مسائل مربوط به تولیدات کشاورزی و مدیریت سیلابها و طغیان رودهای فوقالاشاره را در شکلگیری مفهومی که امروز به عنوان دولت از آن یاد میکنیم اتفاق نظر دارند. فرایند تبدیل آبادیهای کوچک ایجاد شده به قصبات و شهرها هزاران سال طول کشیده و شکلگیری دولت-شهرها در مناطق یاد شده به عنوان جلوههای اولیه گذار از زندگی بدوی به زندگی سامانمند بلحاظ اداری و سیاسی نمود پیدا کردهاند. در مراحل نخستین که تقسیم کار مبتنی بر کشاورزی و تجارت بود، طبقه ادارهکننده هنوز فاصله قابل توجهی از سایر طبقات جامعه از نظر منافع نداشت. در همین زمان مفهومی از تجمیع قدرت مدیریت در مناطق دیگر و بویژه مناطق واقع در همسایگی شمالی و جنوبی چهار حوزه فوقالاشاره ایجاد شده که بیشتر از اینکه بر پایه شهرنشینی و تولیدات کشاورزی باشد، مبتنی بر زور و به ضرب شمشیر بوجود میآمدند. از این رو واحدهای متعلق به شق اول (مدنی) همواره در معرض تهاجمات و تهدیدهای مداوم واحدهای شق دوم (غیرمدنی) قرار داشتند. شرایط حاکم بر واحدهای اجتماعی و سیاسی شق اول امکان و حتی نیاز بسط روحیه کشورگشایی را خلق نمیکرد و این واحدها، علیرغم ایجاد آمادگیهای دفاعی، اغلب در مقابل امواج حملات متلاشی میشدند. ایجاد اولین پایتخت به مفهوم واقعی در بینالنهرین را در دوره پادشاهی سارگن اول (اکدی) میبینیم. (شهرهای باستانی منطقه مانند اور، اوروک، نیپور، اوش و ... با توجه به عدم شمول حوزه حاکمیت آنها بر گسترهای مشخص نمیتوانند در مفهوم پایتخت جای گیرند. زیرا حوزه حاکمیت ادارهکنندگان این شهرها شامل هیچ شهر دیگری نمیشد.) در سال 2350 قبل از میلاد، سارگن کبیر با استفاده از زور شهرهای سومر را تسخیر و اولین دولت منطقهای را تاسیس کرد. سارگن، با توسعهطلبی سیاسی و اقتصادی خود، نه تنها اقتدار خود را بر دولت-شهرهای همواره در حال رقابت و تنش بینالنهرین قبولاند، بلکه به عنوان اولین نمونه فاتحان بزرگی همچون اسکندر تا ناپلئون موسس اولین دولت منطقهای حاکم بر سرزمینهای وسیع بشمار میرود. (Child, 1998: 124-125) او شهر اگاده را وجه تسمیه نام (دولت) اکد میباشد، به عنوان پایتخت قلمرو خود انتخاب کرد. پایه مادی این فرایند را همانگونه که معلوم است اقتصاد جنگ تشکیل میداد و طبیعتاً پویایی این نوع دولتهای منطقهای اولیه بسته به مدیریت جنگها و اقتصاد آن داشت. دولت منطقهای سارگن (آشور) که متکی بر کشورگشایی نظامی شکل گرفته بود، نقصان منابع موجود در بینالنهرین سفلی را از فتوحات جدید تامین و موجبات انتقال آسانتر منابع در میان شهرهای داخل قلمرو و رونق آن بویژه پایتخت (آگاده) و احداث عمارات و کاخهای باشکوه دولتی، معابد و پادگانهای بزرگ گردید. پایتخت مرکز جاذبه و نفوذ یک حوزه جغرافیایی مشخص میباشد که دربردارنده عوامل سیاسی، فرهنگی، قومی، تاریخی، اقتصادی، اداری و ارتباطی و نیز شکلدهنده تمامی این عوامل بر حسب میزان حضور و نمود عناصر فرهنگی، قومی، اقتصادی با استفاده از امکانات اقتدار مرکزی است. به عبارت دیگر، پایتخت همواره نماد قدرت، نظم و انسجام یک کشور بوده و عناصر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی متنفذ در آن به رویکردهای اساسی کشور سمت و سو دادهاند.
در ادامه روند گسترش حوزههای حاکمیتی، در حدود سالهای 1750 پیش از میلاد در دوره حاکمیت حمورابی شهرهای سومر و اکد تحت اداره واحد ادغام شده و موجبات شکلگیری امپراتوری اولیه را فراهم ساخت. (Şenel, 1986: 51) بابل پایتخت دولت امپراتوری مذکور، توسعه و آبادی کمنظیری مبتنی بر کار ارزان و حتی بردهداری و فتوحات تجربه نمود.
مصر باستان با تاسیس پایتختهای جدید بدنبال مرگ فرعون قبلی و جلوس فرعون جدید بر تخت مواجه هستیم. شاید یکی از بارزترین نمونههای تاسیس پایتخت جدید در تاریخ مصر، شهر ممفیس است که در 3100 قبل از میلاد از سوی منس، پادشاه متحدکننده مصر علیا و مصر سفلی در وسط دو قلمرو احداث گردید. (نک به: Huot, 2000: 379-381 )[2]
در دوران باستان در بینالنهرین و ایران نیز به مواردی از تاسیس پایتخت به دلایل مشابه (نمایاندن اقتدار یک پادشاه) برمیخوریم. پادشاه آشور، «توکولتی نینورتا» اقدام به احداث شهری جدید در نزدیکی پایتخت سنتی آشوریان نموده و آنرا بنام خود کرد. یا پادشاه انشان (منطقهای که بعد از مهاجرت اقوام جدید و حتی بعد از کورش، پارسه خوانده شد) و شوشا (شوش- خوزستان کنونی)، «اونتاش ناپیریشا» (1275- 1240 قبل از میلاد) که معاصر پادشاه فوقالاشاره بود اقدام به احداث شهری جدید در 30 کیلومتری شهر شوشا پایتخت سنّتی اسلاف خود نمود که البته هر دو پایتخت جدید با مرگ پادشاهان بانی خود از بین رفتند. (نک به: Huot, 2000: 291-292 ).
در یونان باستان گذار از زندگی قبیلهای که سازمان مکانی آن بصورت آبادی-روستا جلوهگر بود، به دولت-شهر مبتنی بر شهرنشینی طی فرایندی خاص اتفاق افتاده است. با درهم کوبیده شدن تمدن میکن که بدنبال تمدن مینوس در کرت ایجاد شده بود، در سده دوازدهم قبل از میلاد مورد هجوم اقوام وحشی از سمت شمال گردیدند و دورانی که به «دوران تاریک» معروف است آغاز شد. این دوران که با تخریب گسترده شهرها همراه بوده، نه تنها موجب اضمحلال تمدن میکن شد، بلکه بخش اعظم جهان متمدّن وقت را متاثر نمود. امپراتوری هیتیت (در فلات آناتولی) سقوط کرد، حاکمیت خاندان کاسیت در بابل پایان یافت و مصر وارد دورهای پرتنش شد و در چین نیز پایتخت، شانگ تاراج گردید. تنها دولت آشور توانست همراه با شهرهای خود سرپا بماند. (Child, 1998: 159) برپا ماندن دولت آشور به دلیل ماهیت بدوی-جنگجویانه آنها نسبت به تمدنهای معاصر خود یا بهره گیری آنها از اقوام شمشیرزن دیگر[3] یا هر دو ممکن است بوده باشد. نابودی تمدنهای اطراف دریاچه ارومیه نیز مصادف با همین دوران است. این دوران طولانی صدها سال تمدن بشر را فلج کرد. اخیراً تاریخپژوهان زیادی روی این موضوع متمرکز شدهاند و به نظر میرسد برهه موسوم به دوران تاریک تاریخ به ضرر تئوری آریاییان تمدنساز در حال روشن شدن است و البته مقاومتهای گستردهای را موجب شده است.[4]
در همین راستا، پایتختها نیز پا به پای دولتها و شرایط متغیر، دستخوش تغییر بودهاند. یکی از بارزترین نمونههای تاریخی تغییر پایتخت مربوط به هتیتها است. اولین پایتخت این دولت کوششا بوده، که بعدها به به نشا در کولتپه (واقع در قیصری ترکیه)[5] کنونی انتقال یافته و سرانجام به هاتوشا در حدود بوغازکؤی کنونی واقع در بین چوروم و آنکارا منتقل شده است. (Çınar, 2004: 37) تمدن هیتیتها با حمله اقوام غیرمتمدن از سمت دریای سیاه به قهقرا گراییده و از 1200 قبل از میلاد وارد دورهای از تاریخ که تاریخپژوهان از آن با عنوان «دوران تاریک تاریخ» یاد میکنند شد.
گاه عوامل دخیل در انتخاب پایتخت موجب شدهاند، کرسی پایتخت از شهری بزرگ و تاریخی به قصبهای کوچک (استانبول- آنکارا) منتقل شود، یا در برخی مواقع انتقال پایتخت بدلیل حفظ فاصله و عمق استراتژیک از دشمن (انتقال پایتخت از تبریز به قزوین در سال 1555 میلادی و سپس از آنجا به اصفهان در سال 1006 میلادی، طرح انتقال پایتخت روسیه از مسکو به شرق کوهستان اورال، یا انتقال پایتخت فرانسه از پاریس به ویشی در جریان جنگ جهانی دوم) بوده است. با دقت در شرایط دخیل در انتخاب پایتختها یا تغییر و انتقال آنها میتوان «ماهیت سنتی-تاریخی»، «گروه ملی مسلط»، «ارتباط خارجی»، «قابلیت دفاعی- استراتژیک»، «موقعیت مرکزی نسبت به قلمرو» و «مصالحه سیاسی» را در صدر عوامل موثر عنوان کرد. انتخاب پایتختها در طول تاریخ به عواملی چون سنت-تاریخ، گروه ملی مسلط، ارتباط خارجی، دفاعی-استراتژیک، مصالحه سیاسی و موقعیت مرکزی بستگی داشتهاند. (داغسر، 1395: 199)
درحالیکه «گاهی پایتختها در مرکز جغرافیایی سلسله حاکم و به منظور برخورداری از پشتیبانی آنها در رویارویی با اقوام دیگری که مدعی بالقوه حکومت بودند مکانگزینی میشد»، در برخی موارد نیز «تغییر مکان پایتخت به منظور نزدیکی به خط مقدم جبهه برای مقابله با دشمن خارجی یا دوری از خطرهای ناشی از تهاجم نظامی دشمن بوده است». (میرحیدر، 1381: 144)
انتخاب پایتخت اغلب از میان شهرهایی انجام میگرفت که قبلاً بر اساس نیازهای طبیعی و اساسی انسانها شکل گرفته و حتی با جمعیت بالای خود حاکی از رونق اقتصادی، قرارگیری در مسیر شریانهای ارتباطی و تجاری و برخورداری از امنیت کافی بودند. صد البته طرز نگاه عنصر اتنیک صاحب قدرت به هر کدام از شهرها و نیز موقعیت جغرافیایی آنها نسبت به قلمرو، نقش اساسی را در این انتخاب بر عهده داشتند.
ماهیت و کارکردهای پایتختها بعد از انقلاب صنعتی در اروپا و به تبع آن در سایر کشورهای جهان با تغییراتی مواجه شده است. در دورههای قبل از انقلاب صنعتی رابطه دولت- جامعه- مکان چندان با تغییرات متاثر از ساختارهای اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی و غیره مواجه نبوده است اما با شکلگیری جامعه سیاسی با سعی (دولتها) در انعکاس قدرت در مکان مواجه هستیم. مکان از این منظر به عنوان بخشنده مشروعیت به روابط اقتدار در سطوح مختلف اهمیت یافته است. مکان، با شروع دولتهای سرمایهدار در جهت سازمانیابیهای جدید، حائز تاثیر ابزاری مهم در تاسیس قدرتهای اجتماعی جدید گردیده و نقاطی که اهمیت رابطه دولت و مکان در انها قابلیت نمود یافته، به عنوان پایتخت انتخاب شده است. پایتختها در این راستا از مقر حاکمان به ابزار مشروعیتبخش به دولتها تبدیل شده و این مشروعیتبخشی در سطوح مختلف از دگردیسی شبکههای ارتباطی (فیزیکی، مخابراتی و ...) طرح ساختمانها و استفاده از امکنه شهری در سطوح مختلف و متفاوت نمود یافته است. بر همین اساس درحالیکه قبل از این دوره پایتختها در عین حال بزرگترین شهر دولتها بودند، بعد از ورود به دوره انقلاب صنعتی شاهد توسعه شهرهای غیر از پایتخت بسته به شرایط جدید میتوانیم باشیم. آشناترین نمونه برای ما مربوط به کشور خودمان میباشد که علیرغم اینکه تهران پایتخت بود (و در یک صد سال قبل از آن نیز شهرهایی همچون اصفهان، مشهد و شیراز پایتخت شده بودند) شهر تبریز با رشدی سریع مواجه شده و تا ربع سوم قرن نوزدهم درحالی بزرگترین شهر کشور است[6] که شهر سوم، چهارم و پنجم کشور (اصفهان، شیراز و مشهد) با فاصله زیادی از آن کوچکترند.[7]
در همین راستا درحالیکه شهر لندن با جمعیت 750 هزار نفری در اوان آغاز دوره صنعتی به عنوان پایتخت و بزرگترین شهر بریتانیا فاصله زیادی از سایر شهرهای انگلستان و سایر اقمار بریتانیا دارد، حتی در مقایسه با دومین شهر رقیب آن، پاریس، تقریباً دو برابر آن است، با آغاز دوره مذکور، در اثر رشد سریع بنادر و شهرهای کانون تولید و تجارت، با مطرح شدن شهرهایی مثل منچستر (که قصبه کوچکی بود) و لیورپول به عنوان وزنههای جدید در نمایش اقتدار دولت بریتانیا مواجه هستیم. (نک به: هابسبام، 1387: 25-22)
تقریباً همزمان با دوره صنعتی شدن غرب، با شیوع افکار ملیگرایانه و مطرح شدن عامل ملیت در دولتها هستیم که نمود آن را به پیمان وستفالی در سال 1648 میلادی ارتباط میدهند. در اروپا بدنبال پیمان وستفالی دولتهای کوچک و بزرگ پرشماری مبتنی بر ملیتهای مختلف ایجاد شدند. در کشورهای شرقی و مخصوصاً ایران، این گرایش از قرن نوزدهم به بعد و با دخالت، هدایت و مهندسی انگلیسیها انجام یافت. یکی از نمودهای این انفعال در ایران تحت حاکمیت ترکان، در عدم نگرش امپریالیستی و شوونیستی و نیز عدم اهتمام ویژه در بزرگ کردن پایتخت مشاهده میشود.
لاورنس جی ویل (Lawrence J. Vale) پایتختهای معاصر را به سه نوع تقسیم میکند: الف) پایتختهایی که از طریق پویایی درونی خود متحول شدهاند: این پایتختها سابقه طولانی دارند و کیفیت پایتختی خود را بیوقفه حفظ کردهاند. پایتختهایی مانند لندن، پاریس و وین در این گروه قرار میگیرند. در دوران امپراتوری روم، وین و لندن پادگانهای کوچکی بودند و پاریس شهر سادهای بود. پس از فروپاشی روم غربی، همه آنها شخصیت شهری خود را از دست دادند. رم و پاریس فقط به عنوان شهرهای اسقفی به حیات خود ادامه دادند. در قرن 10 و 11 شهرها شروع به احیاء کردند. در حدود سال 1200، وین به شهری چهار برابر رم تبدیل شد. پس از قرن سیزدهم، مرکز هابسبورگها شد. (Çınar, 2004: 68) ب) پایتختهایی که با پویایی درونی خود متحول شدهاند اما ویژگی پایتختی آنها متناوب است: اینها در برههای از تاریخ پایتخت بودهاند، اما برای مدتی این ویژگی را از دست داده و سپس دوباره به دست آوردهاند. پایتختهایی مانند رم، مسکو و آتن در این گروه قرار میگیرند. ج) پایتختهایی که قبلاً وضعیت پایتختی نداشتند اما با تصمیم سیاسی به مراکز اداری جدید تبدیل شدند: مثل آنکارا، کانبرا، ابوظبی، واشنگتن.
اما ولمن (Wolman) پایتختها را بر اساس کارکردها و کیفیت آنها طبقهبندی کرد. (Kılınç, 2013) پایتختهای چند منظوره: لندن، پاریس، توکیو، مسکو و برلین که از هر نظر در زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کاربردی هستند، میتوان به عنوان مثال اشاره کرد. پایتختهای بینالمللی: پایتختهایی مانند لندن و توکیو که با نقشهای فعال خود در عرصه بینالمللی و همچنین سایر کارکردهای خود برجسته هستند. پایتختهای سیاسی: پایتختهایی که با جنبههای سیاسی خود برجسته میشوند، اگرچه سایر کارکردهای آنها ضعیفتر است: به عنوان مثال، آنکارا، کانبرا، واشنگتن دی سی. پایتختها در سیستم فدرال: واشنگتن دی سی، برازیلیا، کانبرا، برلین. پایتخت در کشورهای مرکزگرا.
[1]- سلطان محمد فاتح بعد از فتح استانبول، تلاشها و تمهیدات متعددی در جهت افزایش جمعیت این شهر که در جریان محاصره و جنگ با کاهش سریع جمعیت روبرو شده بود انجام داد. نک به: اینالجیق و گؤک بیلگین، 1373: 83. رضا و بعد از وی محمدرضاشاه پهلوی نیز در جهت افزایش جمعیت تهران حتی به قیمت تخریب هویت تاریخی آن گامهای بزرگی برداشت. ضمن اینکه ازدیاد جمعیت پایتخت همواره جزو اولویتها نبوده است. به عنوان مثال پایتخت کشورهای آمریکا، چین، ترکیه و هند و پاکستان، بزرگترین شهرهای این کشورها نیستند.
[2]- کار آقامحمدخان در انتخاب قصبه کوچک تهران برای کرسی پایتختی خویش را میتوان به نوعی به اقدام آن پادشاه تشبیه کرد. تهران در مرکز جغرافیایی سرزمینهایی قرار داشت که طوایف مختلف در طول تاریخ بر آنها حکم رانده و شهرهایی در غرب، شرق و جنوب آن به پایتختی برگزیده بودند. بدیهی است در آنزمان مناطق قفقاز و بخشهایی از شرق دریای خزر نیز جزو قلمرو سنتی حاکمان بر این جغرافیا بودند. همچنین طوایف قاجار با فاصله اندکی در شمالشرق (منطقه استرآباد) و شمالغرب (قرهباغ) این شهر قرار داشتند و مناطق سنتی حاکمیتی سلاطین ایران قبل از وی تا خلیج فارس و دریای عمان در جنوب این شهر قرار داشتند.
[3]- ناصر پورپیرار مینویسد: «در تحلیل نهایی حداکثر میتوان گفت که این قبیله از نظر تاریخی ناشناس و از نظر جغرافیایی سرگردان، قریب یک قرن پیش از ظهور کورش، از سوی یکی از چهار قدرت آشور، بابل، ماد و عیلام به عنوان مزدوران شمشیرزن، از استپهای میانی روسیه اجیر شدهاند و با استفاده از فرصت آشوب در منطقه و به کارگیری نهایت خشونت در مزدوریهای نظامی، بالاخره پس از پایان ستیزها، در جغرافیای نامعینی، حوالی جنوب ایران، احتمالاً باز هم با اجازه ی عیلامیان مستقر شدهاند». پورپیرار، 1379، ج 1: 83
[4]- نک به: ماسکارلا، 1998؛ پورپیرار، 1379؛ بدیهی است موضوع دوران تاریک تاریخ، با نامهای مختلف برای دو برهه استفاده میشود: سدههای 12 الی 7 قبل از میلاد، سده 5 الی 10 بعد از میلاد. دوره اول بدلیل نابودی گسترده آثار و مظاهر تمدن در سدههای مربوطه و عدم امکان دستیابی به اطلاعات کافی در مورد آن دوره، و دوره دوم بدلیل سلطه شدید دگم اندیشان و خفقان شدید مذهبی واقع گردیده است.
[5]- مناطق و روستاهای با نام کولتپه (تپه یا تل خاکستر) و نیز یانیقتپه (تل سوخته) به تعداد زیاد در ایران و مناطق ترکنشین وجود دارند از جمله: سراسر اطراف دریاچه ارومیه از قوشچی، ارومیه، نقده، میاندوآب، ملکان، عجبشیر، خوی، مرند، جلفا، هشترود، نیر، خلخال، پارسآباد، کبودراهنگ، زنجان و ... .
[6]- ژان یونیر در کتاب خود «دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری» مینویسد: «تبریز در آنزمان … از حیث وسعت و کثرت جمعیت اولین شهر ایران محسوب میشد و سفرای دول اروپایی در تبریز به سر میبردند در صورتیکه تهران پایتخت کشور بود… تبریز نسبت به تهران یک شهر متجدد بشمار میآمد و مردم تبریز از ازمنه قدیم با اروپائیان محشور بودند… دکتر بارنز انگلیسی که در سال ۱۸۳۳ میلادی و پنج سال بعد از انعقاد عهدنامه ترکمانچای در ایران سیاحت کرد نوشته که جمعیت شهر تهران بیست و پنج هزار نفر است ولی تبریز بنا بر نوشته همان جهانگرد انگلیسی چهارصدهزار نفر جمعیت داشته است». یونیر، 1368: ۶۸۲- ۶۸۱
[7]- لرد کرزن فرستاده ویژه دربار انگلیس به ایران در سالهای پایانی قرن نوزدهم که نظرات و گزارشاتش در شکلدهی آینده این کشور از سوی استعمار انگلیس تاثیر بسزائی داشته، در کتاب خود تحت عنوان «ایران و قضیه ایران» (لندن، ۱۸۹۲) آنجا که به آمار برآوردی شهرهای ایران پرداخته، جمعیت تخمینی تهران پایتخت را ۳۵۰ هزار، تبریز ۳۰۰ هزار، اصفهان ۸۰ هزار، مشهد ۷۰ هزار و … نوشته است. نک به: کرزن، 1367، ص ۲۰۰ به بعد