چند نمونه بارز انتخاب پایتخت در دوره صنعتی
قبل از پرداختن به موضوع تغییر پایتخت در ایران، شاید بجا باشد که به چند نمونه بارز تغییر پایتختها در جهان (واشنگتن، تهران، دهلی نو، کانبرا، مسکو و آنکارا) در دوره انقلاب صنعتی و پس از آن اشاره کنیم.
واشنگتن: آنچه ما امروز به عنوان ایالات متحده آمریکا میشناسیم، حاصل اعتراضات روزافزون آمریکاییها (منظور ما در اینجا مهاجران اروپایی از اوایل قرن شانزدهم که قدرت تاثّر بومیان را در هم شکسته و در قرن هیجدهم تحت تاثیر غالب انگلیسیها بودند،) در نیمه دوم قرن هیجدهم نسبت به سیاسیتهای استعماری بریتانیای کبیر میباشد. برخی از ایالتهای تحت سلطه انگلیسیها در این تاریخ علیه سیاستهای مذکور متحد شده و علم عصیان برافراشتند. آنها بعد از سالها مبارزه با نیروهای بریتانیایی توانستند استقلال خود را از بریتانیا اعلام و اتحادیهای از 13 ایالت تشکیل دهند. در جریان جنگها، فیلادلفیا به عنوان مرکز و قرارگاه ادارهکنندگان نهضت آزادی تعیین شده بود. بدنبال کسب استقلال، تعیین پایتخت به عنوان یکی از ملازم اصلی دولت مستقل مورد بحث قرار گرفت و طبیعتاً تمام ایالتها طالب مرکزیت بودند. برای رفع رقابت رو به نزج اختلاف، قرار شد جایی در محل کنونی شهر واشنگتن به عنوان پایتخت انتخاب شود. این محل کوچک در گوشهای از مرزهای سرزمین مریلند با ویرجینیا قرار داشت که برای رفع اختلاف این محل از سوی ایالتهای مذکور برای تاسیس واحد سیاسی مجزا واگذار گردید. این محل به افتخار کاشف آمریکا با نام کلمبیا (District of Colombia) و پایتخت جدیدالاحداث به افتخار اولین رئیسجمهور این کشور با نام واشنگتن نامگذاری گردید. واشنگتن که یکی از بهترین نمونههای تغییر یا احداث پایتخت بنا به مصلحت است، امروز نه تنها بزرگترین یا پرجمعیتترین شهر کشور ایالات متحده نیز بشمار نمیرود، بلکه چهل و پنجمین شهر پرجمعیت ایالات متحده آمریکا است.
تهران: این شهر تا زمان زمامداری قاجاریان قصبه کوچکی بود. در 12 مارس 1786، آقامحمدخان بعد از یک سلسله تدابیر سیاسی و اقدامات نظامی این شهر را به عنوان مقر حکومت و کرسیگاه خود قرار داد. این تصمیم به خاطر موقعیت مرکزی تهران نسبت به محل سکونت دو بخش از طوایف قاجار و سایر طوایف حمایتکننده آقامحمدخان در استرآباد (استان گلستان کنونی) و قرهباغ و قرهداغ (آذربایجان) بود. تهران در عین حال در تقاطع مسیرهای تجاری شرقی- غربی و شمالی-جنوبی قرار داشت. بنابراین انگیزه انتخاب تهران برای مرکزیت سیاسی کشور از سوی آقامحمدخان قاجار را میتوان «موقعیت مرکزی نسبت به قلمرو» دانست. بدیهی است در آن تاریخ با اقدامات آقامحمدخان مناطق جنوب قفقاز و شرق دریای خزر نیز تحت حاکمیت وی قرار گرفته بود.
کانبرا: انتخاب شهر کانبرا در استرالیا به عنوان پایتخت در نتیجه اختلافات موجود بین شهرهای مهم سیدنی و ملبورن برای تصاحب کرسی پایتخت انجام یافت. کانبرا در سال 1912 به عنوان پایتخت کشوری متشکل از شش ایالت انتخاب شد. در واقع استقلال استرالیا به طور رسمی در روز اول ژانویه ۱۹۰۱ اعلام شد و از این به بعد استرالیا به عنوان یک قلمرو همسود یا سرزمینی با حکومت مستقل اما در زمره کشورهای تحت حمایت بریتانیا درآمد. به این ترتیب استرالیاییها حدود یکصد و بیست سال پس از آمریکاییها و البته تحت شرایطی خاص (وابسته به سلطنت بریتانیا) اقدام به تاسیس واحد سیاسی نمودند. قبل از این تاریخ و طی صدها سال سلطه انگلیسیها، پایتخت این کشور شهر ملبورن بود. بنابراین کانبرا نیز یکی از نمونههای تغییر یا احداث پایتخت بنا به مصلحت سیاسی است. این شهر امروزه هشتمین شهر پرجمعیت استرالیا است.
مسکو: انتقال پایتخت دولت (اتحاد جماهیر) شوروی از پتروگراد (سن پترزبورگ که در سال 1702 از سوی پتر کبیر بر روی قلعهای سوئدی در ساحل دریای بالتیک تاسیس شد) به مسکو یکی از تصمیمات استراتژیک دولت تازه تاسیس شوروی بود. سن پترزبورگ از 1712 تا سال 1918 به مدت دویست و شش سال پایتخت امپراتوری روسیه بود. شهری که با توجه به موقعیت آن در کنار دریا و فاقد هرگونه مانع طبیعی، در مقابل حملات و تهدیدات احتمالی غربیها بیدفاع مینمود. لنین و تروتسکی بر این عقیده بودند که مسکو، هم برخوردار از عمق استراتژیک دفاعی است. اما ملاحظه دو نکته دیگر پرواضح به نظر میرسد: مسکو، هم در قلب جغرافیای اتنیک روس قرار داشت و هم در تاریخ روسی (علیرغم تغییر چندباره پایتخت روسی بین شهرهای سوزدال، ولادیمیر، لادگو، نووگورود، کی یف و پتروگراد) موقعیت مرکزیت سنتی داشته است. حتی در مدتی که پتروگراد پایتخت روسیه تزاری بود، مسکو به عنوان محل تاجگذاری تزارها ایفای نقش میکرد. به عبارت دیگر در انتخاب پایتخت برای رژیم انقلابی شوروی، عنصر روسی بصورتی کاملاً پر رنگ لحاظ شده است. (نباید از خاطر دور داشت که حتی تا حداقل دو سال بعد از انقلاب، بلشویکها قادر به بسط حاکمیت بر قلمرو امپراتوری منحله روسیه تزاری نشده بودند.) چه اگر امنیت و مرکزیت قلمرو حاکمیت بلشویکها یعنی شوروی (حداقل بعد از دهه سی) و فاصله مناسب با مرزهای اروپا و ناتو لحاظ میشد، پایتخت میبایست به جایی در کوهستان اورال مثلاً یکاتزینبورگ (همچنان یک شهر با اکثریت روس) انتقال مییافت. (چنین طرحی مطرح شد اما قابلیت عملی نیافت).
تصمیم انتقال و عملیات انتقال به صورت مخفی و محرمانه انجام شد زیرا علیرغم گذشت شش ماه از انقلاب و اعلام تاسیس رژیم جدید، لنین و اطرافیان انقلابی وی، امنیت لازم را در (حتی) پایتخت و شهرهای اطراف آن احساس نمیکردند. شب 11 مارس 1918، قطار حامل دولت وارد پایتخت جدید شد. از 14 تا 16 مارس، در جریان کار چهارمین کنگره شوراهای عالی روسیه قطعنامهای در مورد انتقال دولت شوروی از پتروگراد به مسکو به تصویب رسید.
آنکارا: استانبول تقریباً در تمام طول حیات خود به عنوان یک شهر، یعنی در 1500 سال منتهی به سال 1923، پایتخت امپراتوریهای متعدد بوده است. موقعیت این شهر بندری و در عین حال قرار گرفتن آن در کناره یک دریاچه داخلی باعث میشد که این شهر هم براحتی با سراسر جهان ارتباط آسان برقرار سازد و هم امنیت آن (در صورت حفظ سلطه بر بغازهای شمالی و جنوبی خود) تامین شود. این شهر علاوه بر ویژگیهای فوق، برخوردار از موقعیت میان راهی بین اروپا، آفریقا، روسیه و شرق (هند، آسیای میانه، خاورمیانه و هند) بود. استانبول با برخورداری از این ویژگیهای منحصر بفرد، بقول ناپلئون در جایگاه پایتخت جهان بود. اما با قدرت گرفتن روسیه در شمال و چشم طمع آن به بغازهایی که شامل استانبول هم میشد (هنوز هم تنها راه دریایی روسیه که در تمام طول سال می تواند امیدوار به استفاده از آن باشد، مسیر دریای سیاه به مدیترانه است)، از دست رفتن قلمرو عثمانی و میراثدار آن، ترکیه در اروپا و بالا رفتن تهدیدگرهای این شهر تاریخی، مصطفی کمال آتاتورک تصمیم به انتقال مرکز کشور به اعماق آناتولی نمود. آنکارا در میان کوهستان واقع شده بود و در موقعیت جغرافیایی آن نسبت به کل قلمرو کشور، با لحاظ لزوم نزدیکی کافی به استانبول و ازمیر، مرکزی تلقی میشد. به این ترتیب در حالی آنکارا به عنوان پایتخت انتخاب شد که قصبهای کوچک اما با موقعیتی مناسب بود. آنکارا در زمان انتخاب آن به عنوان پایتخت جمهوری ترکیه با حدود سی هزار نفر جمعیت، جزو ده شهر بزرگ این کشور (بعد از استانبول، ازمیر، بورسا، آدانا، قونیه، ازمیت، سیواس، الازیغ، ترابزون و کاستامونو) نبود. امروزه آنکارا با حدود چهار میلیون نفر جمعیت، دومین شهر بزرگ کشور ترکیه است.
دلایل تنوع پایتختهای ایران
اما موضوع تغییر پایتخت در ایران به دفعات اتفاق افتاده و شهرهای مختلفی در طول تاریخ به عنوان پایتخت انتخاب شدهاند. از جمله: شوش، ری، تبریز، مشهد، نیشابور، مراغه، اصفهان، همدان، شیراز و ... . بلافاصله لازم میدانم یادآور شوم که این اسامی مربوط به شهرهایی هستند که در سایه نگاه خاص سیستماتیک به تاریخ برای ما برجسته شدهاند و شامل مراکز تمدن قبل از مهاجرت اقوامی که امروز آنها را به عنوان آریایی میشناسیم نیستند. نقاطی از قبیل سولدوز (نقده)، کاشان، خیاو، تکانتپه، زابل و ... را میتوان در این راستا بررسی نمود.
برخلاف مفهومی که از ایران یکپارچه و با تاریخ پیوسته در ذهن داریم، جغرافیای ایران کنونی در برهههای مختلف توسط طوایف متعدد هدایت شده و قلمرو تعداد قلیلی از سلسلههای حاکم شامل تمامی جغرافیای کنونی ایران بوده است. به عبارت دیگر حتی دولتهای مقتدری که پایتختشان در جغرافیای کنونی ایران بوده قادر به اعمال سلطه بر تمامی این جغرافیا و مخصوصاً بطور همزمان نبودهاند. به عنوان مثال دولت امپراتوری سلجوقی در حالی قلمرو خود را از آسیای میانه تا حدود آناتولی مرکزی گسترده بود، که سواحل شمالی دریای عمان یا بخشهایی از جنوبغرب ایران کنونی خارج از حوزه اقتدار آن دولت بود. در دوران اقتدار همین دولت، پایتخت سلسله، چند بار تغییر یافته و در حالیکه ابتدا پایتخت در خراسان بوده، بعدها به ری و سپس به اصفهان نقل مکان نموده است.
آنچه که ما را در مطالعه تاریخ ایران دچار سردرگمی مینماید، نگاه به آن به عنوان کشوری یکپارچه است که در اثر تلاشهای سیستماتیک برای شکلدهی چنین تصویری در اذهان انجام یافته و مییابد. اغلب سلسلههایی که به عنوان سلسلههای حاکم بر ایران عنوان شدهاند تنها حاکم بر منطقه قومی خود که با افزایش اقتدار شعاع حاکمیتی خود را افزایش داده و در برخی موارد تا میلیونها کیلومتر مربع را شامل شدهاند بوده است. به عنوان مثال خاستگاه و مرکز ثقل حاکمیت غزنویان جایی در افغانستان کنونی بوده و این حکومت شامل بخشهای از شرق ایران نیز بوده است. هخامنشیان قومی ساکن در انشان (استان فارس کنونی) بودهاند که با افزایش قدرت و سلطه بر دولتهای دیگر موجود در جغرافیای ایران کنونی و منطقه خاورمیانه، قلمرو خود را گسترش دادند. یا قرهقویونلوها حاکم آذربایجان بودهاند اما در عین حال حکومت آنها تا بخشهای بزرگی از جنوب و شرق ایران کنونی را نیز شامل میشد. شاید یکی از بارزترین مصادیق این نکته، در ایرانِ فردوسی نمود یافته است. درک وی از ایران با قلمرو سامانیان یعنی دوره معاصر وی همپوشانی داشت و شامل سیستان و بخشهایی از خراسان و افغانستان کنونی بود.[1] حکومت صفویان در بسیاری از دوران حاکمیت خود جزو معدود دولتهایی بود که تقریباً تمام جغرافیای کنونی ایران را تحت حاکمیت خود داشت. صفویه در دو سوم مدت دویست و اندی سال اقتدار خود حاکم بر تمام جغرافیای ایران کنونی بودند. شکل کنونی ایران در نیمه اقتدار سلسله قاجار محقق گردید و میتوان گفت که در طول یکصد سال اخیر به جز بحرین تمامیت ارضی کشور حفظ شده است.
گفتیم که انتخاب کرسی پایتخت (تغییر مداوم) بسان سایر نقاط جهان در ایران نیز تابع عوامل مختلف بوده است که یکی از مهمترین این عوامل، محل زندگی و اقتدار خاندانهای حاکم در این سرزمین بوده است. قرار داشتن شهر مورد نظر در محل زندگی خاندان حاکم یا نزدیکی به آن (زندیه- شیراز، افشاریه- مشهد)، قرار داشتن در مرکز جغرافیای قلمرو یا جایی مناسب برای دسترسی مطلوب و آسان به اقصی نقاط قلمرو (سلجوقیان- ری و اصفهان، قاجاریان- تهران)، قابلیت دفاع شهر مورد نظر بلحاظ موانع طبیعی یا اتنیسیته یا تراکم جمعیت در محل (ایلخانان، صفویان، آققویونلو و قرهقویونلو- تبریز)، قرار گرفتن آن در مسیر اصلی تجارت داخلی و بینالملل و .... از سوی دیگر برخوردار بودن از قدرت نظامی بالا در این خاندانها، ضرورتی برای شکلگیری فرایند پرورش نیروی انسانی مدیر و مدبر نگذاشته و در برخی موارد به اقتضای شرایط رقابت طایفهای میان خود، حتی از شکلگیری خودکار چنین ساختاری نیز ممانعت بعمل آوردهاند.
یکی دیگر از نکات قابل توجه در تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران عدم تبحر دو قوم موثر جغرافیای کنونی ایران یعنی فارسها و ترکان در خصوص دریانوردی و تبعات آن در تاریخ کشورمان میباشد. در همین راستا ما در هیچ یک از برههها، هیچ شهر بندری را نه به عنوان پایتخت و نه حتی شهری موثر در جغرافیای این کشور نمیبینیم. بندرعباس یا گومبورون یا گنبورون (نام قدیمی این شهر که بصورت گمبرون نیز نوشته شده است و بصورت گمیبورنو نیز تعبیر میشود)، بوشهر، انزلی یا کیش و قشم (به جز دوره کوتاه زند در مورد بوشهر که بدلیل نزدیکی به شیراز و ارتباط ویژه زندیها با انگلیسیها مورد توجه بود) هیچگاه جزو شهرهای موثر نبودهاند. نه بینش فرهنگی-اقتصادی حاکمان و نه وضعیت اقتصادی- اجتماعی منطقه نیز برای چنین امری مساعد نبوده است. در اینجا باید یادآور شد که منظورمان پایتختی یک بندر برای ایران نمیباشد. اصولاً پایتختی یک بندر برای یک کشور، اغلب بدلیل قابلیت دسترسی مضاعف از سمت دریا همواره عاملی منفی ارزیابی میشود.
در مقابل شهرهای شوش، همدان، تبریز، مشهد، نیشابور، ری، تهران، اصفهان، شیراز، مراغه و سلطانیه یکبار یا بدفعات به عنوان پایتخت دولتهای حاکم بر این جغرافیا انتخاب شدهاند. برخی از این شهرها در زمان حاکمیت یک سلسله پایتخت بودهاند (مثل مشهد و شیراز). برخی اما پایان بخش سلسله بودهاند مثل اصفهان. این شهر پایتخت واپسین نهایی دولت سلجوقی و صفوی تا زمان فروپاشی آنها بودهاند. اما تبریز هم به عنوان اولین انتخاب دولتها برای پایتختی بوده و هم محل انتقال کرسی قدرت از جای دیگر به آن بعد از تسخیر این شهر بوده یا در تمام طول یک دوره حاکمیتی کرسی پایتختی را بر عهده داشته است. در این راستا در حالیکه از ابتدای تاسیس دولت، پایتخت قرهقویونلو و صفویان بوده، از سوی دیگر در زمان ایلخانان، جلایریان و آققویونلوها، پایتخت از نقطهای دیگر (به ترتیب از؛ مراغه، بغداد و دیاربکر) بدینجا انتقال داده شده است.
با نگاه به موقعیت جغرافیایی پایتختهای فوقالاشاره، به نظر میرسد قابلیت دفاعی مراغه، تبریز و تا حدودی شیراز، همدان و سلطانیه بهتر از سایرین میباشد. در حالیکه تبریز و همدان از نظر دسترسی به مسیرهای اصلی تجاری نیز دارای مزیت مضاعف بودهاند. اما طولانیترین مدت برخورداری از کرسی پایتخت از آن تبریز بوده است که قرار گرفتن آن در نزدیکی محل سکونت خاندانهای حاکم و همچنین برخورداری از امکانات زیستی و رفاهی بیشتر و در نتیجه تراکم جمعیت بالاتر این نکته را در پی آورده است.
مجموعه شرایط طبیعی و جغرافیایی تبریز باعث شده که این شهر در بسیاری از برههها مهمترین یا یکی از مهمترین شهرهای منطقه وسیعی از غرب آسیا و حتی جهان باشد. این شهر در قرن سیزدهم میلادی یکی از پنج شهر بزرگ جهان و در تمام طول صدها سال از اوایل هزاره دوم تاکنون یکی از مهمترین شهرهای منطقه و ایران و نیز چندین بار (مجموعاً حدود چهارصد سال) پایتخت بوده است.
پیشروی روسها از شمال و اشغال مناطق وسیعی از شمال حوزه مهاجرفرست و منابع تغذیه تبریز و نیز اشغال مناطق وسیعی در غرب این حوزه از سوی عثمانیها که در هر دو مورد با تغییرات دموگرافیک متناقض با هسته اصلی دموگرافیک منطقه همراه بوده، باعث تحدید حوزه و متوقف شدن روند توسعه جمعیتی شهر بویژه در دویست سال گذشته گردیده، اما وجود واحدهای سیاسی پرتعداد و با رونق روزافزون در نزدیکی آن باعث گردیده که در صورت وجود سیاستهای عقلمدار مرکزی، گام در راه توسعه مجدد بگذارد.
بدیهی است آقامحمدخان قاجار تهران را بدلیل نزدیکی به هر دو کانون ملی حائز اهمیت برای خود یعنی استرآباد و آذربایجان به پایتختی انتخاب کرد. امروز به نظر میرسد تهران بهترین گزینه ممکن برای پایتختی ایران به شکل و شرایط کنونی میباشد تنها مشکل عدم تناسب امکانات و توان تهران برای جمعیت بالای 4 الی 5 میلیون نفر میباشد. به عبارت دیگر تهران قادر به تقبل نیازها و مسئولیتهای نصف جمعیت کنونی تهران نیست. شاید بهتر میبود تهران تنها به عنوان مرکز حکومت و اداره میماند و کانونهای صنایع و اقتصاد در نقاط دیگری برقرار میگردید تا بجای داشتن شهری با جمعیت ده میلیونی در ابتدای کویر، چندین شهر یک الی سه میلیونی داشتیم.
اتنیک برخوردار از حاکمیت رسمی مخصوصاً در کشورهای کثیرالمله دارای اهمیت حیاتی است. بدینوسیله تمام امکانات در اختیار عناصر منسوب یا خادم به یک فرهنگ قرار دارد و حتی توزیع این امکانات (در صورت وجود ادعا مبنی بر توزیع - عادلانه) بر عهده و در اختیار فرهنگ حاکم است که از تمام ابزارها برای توضیح و توجیه استفاده میکند و هزینهها را مستقیم یا غیرمستقیم همه باشندگان پرداخت میکنند. پایتخت نیز با توجه به اینکه مهمترین کانون سازماندهی و مدیریت سیاسی فضا در کشور است، مستقل از این موضوع نیست. «پایتختها در تحقیقات تعریف پایتخت به عنوان مرکز اداری ناقص و نارساست. «گذشته از نقش اداری، پایتختها کانون سمبلیک ایدئولوژی ملی، بازتابی بزرگ از شهرسازی ملی، راهگشا و تسهیلکننده در توسعه اقتصاد ملی و حداقل از نظر تاریخی، پلی میان فرهنگ بومی و جامعه آرمانی کشور هستند.» (کاوندی کاتب، 1401، ص 1264) در دوره پهلوی برخلاف دوره قاجار[2] سعی و اهتمام ویژهای برای تجمیع جمعیت در پایتخت و ایجاد فاصله هر چه بیشتر میان پایتخت با شهر دوم انجام شد، زیرا «کشورهایی که فاصله جمعیتی شهر پایتخت با دومین شهر بزرگ آنها بیش از شش برابر است، قدرتمندترین پایتختها با وزن ژئوپلتیکی بسیار بالا را در درون کشور ایجاد کردهاند تا بتوانند با تمرکز و قدرت بیشتر امور کشور را پیش برند» (همان 1270). «تهران در سال 1960، از شهر دوم ایران یعنی تبریز 7/5 برابر پرجمعیتتر و بزرگتر بود، اما در سال 2018 تهران 9/2 برابر بزرگتر از شهر دوم ایران یعنی مشهد شده است». (همان 1277) به نظر میرسد حاکمیت مرکزی درصدد کاستن فاصله پایتخت با شهرهای دیگر است و در همان حال سیاست آمایش سرزمینی مبتنی بر تمرکز بر شهرهای واقع در حوزه ملی فارسی برای سبقت دادن آنها بر تبریز و سایر شهرهای غیرفارس بوده است.
تبریز
تبریز اما بین شهرهای ایران که دارای سبقه میزبانی کرسی پایتخت را داشتهاند، از جایگاه ویژهای برخوردار است. این شهر طولانیترین مدت میزبانی این کرسی را داشته و علاوه بر آن، پایتخت دولتها و امپراتوریهای مقتدر بوده است. همانطور که گفته شد، لازمه انتخاب یک شهر یا نقطه به عنوان پایتخت همواره برخورداری از شرایط خاصی از جمله قابلیت دفاعی بالا، مرکزیت قلمرو جغرافیایی دولت حاکم، تمرکز جمعیت، ماهیت اتنیک آن و موقعیت شهر نسبت به مسیرهای ارتباطی مهم بوده است. در این قسمت به بررسی کیفیت تمامی این شرایط در مورد تبریز میپردازیم:
تبریز به عنوان یکی از گهوارههای تمدن
تبریز و یا در واقع دشتی که کلانشهر تبریز در آن قرار گرفته است، با یافتههای باستانی پرشمار، به عنوان یکی از گهوارههای تمدن بشری قلمداد میگردد. بقایای سکونت بشر متمدن در جنوبشرق تبریز، ساحل شهرچای (میدان چای) تبریز، سی کیلومتری جنوبغرب آن، ده کیلومتری شمالغرب، نظریههایی که در مورد تقارن تبریز با بهشت عدن مندرج در کتابهای مقدس پرداخته شده است، نشانیهایی که از خاستگاه سومریان در کتیبههایشان استنباط میشود، موقعیت جغرافیایی این شهر در حوزه مشمول نظریه ارومیه، همه و همه نشان از قدمت سکونت و تمدن بشر در این منطقه و نقطه دارد. هرچند قرائن و نیز منطق توسعه مدنی از قدمت بالاتر دشتهای ارومیه، سولدوز و قوشاچای در این منطقه نسبت به تبریز حکایت دارد اما با عوامل دیگری (از جمله موقعیت بسیار استراتژیک جغرافیایی) که تبریز برخوردار از آن میباشد، این نقطه مسکون در گذر زمان از سایر نقاط پیشی گرفته و به عنوان یکی از باثباتترین مراکز سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و یکی از مهمترین کانونهای جمعیت ظاهر شده است.
تبریز به عنوان محلی با قابلیت دفاعی بالا
از دوران باستان، قابلیت دفاعی بلحاظ شرایط جغرافیایی و طبیعی یکی از اساسیترین عواملی بوده است که در انتخاب محل ایجاد یک آبادی مد نظر گرفته میشد. اما از سوی دیگر آبادیهایی رو به توسعه و رونق میگذاشتند که در مسیر شریانهای تجاری قرار داشتند. از این رو میتوان علت عدم توسعه شهرهایی مثل اردبیل و شیراز یا حتی شوشا را درک کرد. درحالیکه نیشابور، ری، تبریز، اصفهان و همدان در جغرافیای ایران و بغداد و استانبول در منطقه رو به توسعه گذاشتهاند و البته مورد طمع دشمنان نیز واقع شدهاند که حسب قابلیت دفاعیشان قادر به مقاومت بودهاند.
از میان شهرهای فوقالاشاره استانبول در عین واقع شدن در شاهراه تجاری غرب و شرق، بدلیل قرار گرفتن آن در منطقه دریایی داخلی و نیز شبهجزیرهای مرتفع، از بالاترین قابلیت دفاعی برخوردار بوده است.
اما تبریز قلعهای در بالای یک تپه (مثل شوشا یا قلعه بابک) یا داخل جزیره (مثل کاظم خان داشی) نیست. سلطه مستدام بر و از تبریز مستلزم سلطه بر حداقل شعاع سیصد کیلومتری آن یعنی حداقل چند حلقه محاط آن بوده است. این شهر بلحاظ قابلیت دفاعی دارای چندین حلقه دفاعی است:
حلقه اول؛ کوههای سهند (رشته مشرف بر دره سردرود تا روستای هزه بوران و در ادامه آن تا باسمنج)، گردنه شبلی، عینالی و دره رود آجی چای که اطراف تبریز را فرا گرفتهاند. حلقه دوم در شعاع یکصد الی دویست کیلومتری واقع شده و گردنه تیکمهداش از سمت جنوبشرق، رشته کوه بوزقوش تا گردنه سایین در سمت شرق (از سمت اردبیل)، یال غربی ساوالان در شمالشرق تا گردنههای اهر و ورزقان از شمال، گردنه یامچی از سمت شمالغرب، دریاچه اورمیه در غرب و درههای مشرف به دریاچه ارومیه (از جمله خط کوهستانی گنبرف و هرگلان تا دماغه قبادلو (با عبور از جهنم درهسی و گردنه قارقابازاری) در جنوبغرب را شامل میشود. حلقه سوم؛ شامل کوههای البرز شمالی از گذرگاه منجیل تا گردنه حیران در شرق، دره رود ارس در شمال، کوههای زاگرس شمالی از حدود پیشکوههای آغری ماکو و اورین خوی تا حاج عمران و ساریداش در غرب، سرچشمههای زرینه و سیمینه رود (کوهستانهای قیرخ بولاغ که از حدود بانه در مرز عراق شروع و تا شرق گردنه قیدار ادامه می یابد- قسمت واقع در حدود سقز بعدها به چهل چشمه تغییر یافته است-) تا گردنه قیدار و تنگه زنجان در جنوب است.
حلقه چهارم؛ شامل ضلع شرقی: سواحل دریای خزر تا انتهای رشته کوههای قفقاز در سیازان در شرق، ضلع شمالی: رشته کوههای قفقاز، ضلع غربی: ساحل جنوبشرقی دریای سیاه، کوههای کاچکار، دره رود فرات تا حدود بغداد و ضلع جنوبی: خانقین- کرمانشاه- کوه الوند تا دشت خلج است.
به عبارت دیگر دفاع از تبریز در چهار حلقه تمرکز مییابد که عمق استراتژیک ایدهآل آن تا انتهای شرقی دشت خلج (دریاچه نمک) در جنوبشرق، سواحل غربی خزر تا شمال باکو، رشته کوههای قفقاز، سواحل جنوبشرقی دریای سیاه، کوههای کاچکار، رود فرات و کوههای زاگرس میانی (تقریباً به شعاع متوسط ششصد کیلومتر از هر سمت) گسترش مییابد.[3]
از دست رفتن یکپارچگی عمق استراتژیک فوقالاشاره در سمت شمال و غرب باعث شده است که مرکزیت از تبریز به سمت جنوبشرق این حلقه (قزوین، اصفهان و نهایتاً تهران) انتقال یابد. خوانش عکس این موضوع چنین خواهد بود که هرگونه تغییر پایتخت به سمت جنوب یا شرق، به سرعت میتواند موجبات انفصال تبریز از واحد سیاسی کنونی را در پی آورد.
این موقعیت کمنظیر تبریز باعث شده است که اغلب ارتشهای اشغالگر بعد از اشغال شهر، از نگهداشتن آن خودداری ورزند، زیرا موقعیّت دفاعی تبریز با توجه به حلقههای آن، تنها در صورت سلطه بر این حلقهها مفهوم مییابد و نگهداری آن برای اشغالگر خارجی با منشا شمال و غرب، چنانچه شامل مرزهای جنوبشرقی حلقه بزرگ در سمت جنوب و جنوبشرق (کوههای قیدار تا دشتهای ساوه و ری) نشود خطرناک نیز است.[4] بدیهی است این موضوع در ارتباط مستقیم با (بالا بودن) اعتبار و اهمیت اقتصادی- مواصلاتی-فرهنگی و بالاخره سیاسی تبریز بوده و خواهد بود.[5]
تبریز به عنوان مبدا و مقصد و نیز گذرگاه شریانهای تجاری
دشت تبریز در طول تاریخ محل عبور و مرور کاروانهای تجاری با منشا شرق و غرب بوده است. قرار گرفتن حلب، استانبول و رم به عنوان پایگاههای تمدن در غرب آن، تفلیس، قازان و سنپترزبورگ و مسکو در شمال آن، ری، نیشابور، بخارا، سمرقند و شهرهای چین در شرق و همدان، بغداد، قاهره، مکه و مدینه در سمت جنوب و جنوبغرب آن به این مهم کمک کرده است. تبریز نقطه تلاقی مسیرهای چین- آسیای میانه و ری به طرف غرب، سن پترزبورگ-تفلیس و گنجه به طرف جنوب، استانبول- ارزروم و ترابزون به طرف شرق، حلب-موصل، ارومیه و مراغه/شبستر به سمت شرق، حجاز و مصر- بغداد و سویوقبولاق به سمت شمال و هند- انشان (پارس) و عراق عجم (اصفهان و همدان) به سمت شمال بوده و میباشد. بعد از از دست رفتن مناطق جنوب قفقاز و شرق آناتولی، بویژه تغییر اتنیسیته حاکم در ایران، حوزه نفوذ سیاسی و اقتصادی شهر دستخوش تحولات منفی چندبعدی گردید که تبعات آن امروز بسیار ملموستر است.[6]
تبریز به عنوان کانون جمعیت
تبریز به عنوان شهری مهم در منطقه از حدود هزار و دویست سال پیش مطرح میشود. اعراب دارای کرسی حاکمیت منطقهای در این شهر بودند و ناصرخسرو در سفرنامه خود تصویری از شهر ارائه کرده است. اما اهمیت و توسعه شهر در دوره سلجوقی نمود بیشتری دارد و بعداً از سوی اتابکان آذربایجان، ایلدنیزیان و چوپانیان به پایتختی برگزیده میشود تا اینکه در دوره حاکمیت ایلخانان دوران طلائی خود را تجربه میکند. در دوره حاکمیت ایلخانان شهر تبریز با توسعه بینظیر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مواجه است. بازار شهر با دو شاخه از طرف غرب (بسوی شامغازان محل قرار گرفتن عمارات حکومتی) و شرق (ربعرشیدی و مجموعه دانشگاهی زمان) گسترش مییابد. خیابانهای سنگفرش به هر سو احداث میشوند. امنیت فوقالعادهای در تمام کشور حاکم میگردد و تبریز مورد توجه تجار از اقصی نقاط جهان از جمله چین و ونیز و هند و آسیای میانه و بینالنهرین و مصر واقع شده، کلنیهای متعددی از ونیزیها و چینیها و سایرین در برخی محلات مرکزی شهر شکل میگیرد. شاید بارزترین نشانه رونق شهر را در انتقال پایتخت جلایریان از بغداد به تبریز بعد از تسخیر این شهر توسط آنان میبینیم. در دوره تیموری نیز علیرغم اینکه تیمور پایتخت خود را در محل تولد خود سمرقند قرار داده، اما تبریز مرکز اصلی تحرکات او در تمام غرب آسیا است. با روی کار آمدن قرهقویونلوها تبریز باز پایتخت میشود. قرهقویونلوها با احداث مجموعه مظفریه در جنوبشرق شهر باعث رونق مسیر منتهی به آن مجموعه و ایجاد شاخه رهلیبازار گردیدند. سالها بعد هنگامی که آققویونلوها بر قرهقویونلوها فائق آمدند، پایتخت خود را از دیاربکر به این شهر انتقال دادند. آققویونلوها مجموعه حکومتی صاحبآباد را در شمال شهر (حدود مسجد صاحب الامر و بازار مسگران کنونی تا «سامان میدانی») ایجاد کردند در حالیکه عمارات حکومتی قرهقویونلوها در ششگلان قرار داشت. این موضوع باعث شد بازار باشکوه تبریز از دو سوی جدید صاحب شاخههای جدید شده و «باشماقچیلار بازاریِ» کنونی به سمت قاریکورپوسی (در مسیر ششگلان) و پلبازارها و «مسگربازاریِ» کنونی بر رو و آنسوی شهرچایی (در مسیر صاحبآباد) شکل گیرد. با شکلگیری دولت صفویه شهر تبریز همچنان بر روند پررونق خود ادامه داد، اما با بروز اختلافات مذهبی دولت صفویه با عثمانی و وقوع جنگها و از دست رفتن عمق استراتژیک وسیعی در غرب، روند رونق شهر با قهقرا روبرو گردید. درحالیکه جمعیت شهر در ابتدای تاسیس دولت صفویه حدود 250 هزار نفر و بزرگتر از استانبول و بغداد و با فاصله قابلتوجهی از جمعیت تمام شهرهای دیگر ایران کنونی بود، این موقعیت در یکصد سال بعد بسیار آسیب دیده و در اواخر اقتدار این دولت جمعیت آن به کمتر از یکصد هزار نفر کاهش پیدا کرده بود. این دوره حدود دویست سال طول کشید که شامل نیمه دوم قرن شانزدهم، تمام طول قرن هفدهم و نیمه اول قرن هجدهم میشد. تبریز همچنین از جنگهای طولانی نادر با عثمانیان و روسها (که تازه پایشان به مرزهای شمالی ایران در قفقاز رسیده بود) و جنگهای آقامحمدخان با روسها شدیداً متاثر گردید. اما با بلایی که سر اصفهان آمده بود و فروپاشی دولتهای کوتاهعمر افشاری (مشهد) و زند (شیراز)، و انتخاب تهران به عنوان پایتخت از سوی قاجارها، تبریز به سبب برخورداری از مزایای ارتباطی و تجاری علاوه بر عناصر اجتماعی- فرهنگی بیشتر از پایتخت جدید دوباره و به سرعت رو به توسعه نهاد بطوریکه تا سال نیمه قرن نوزدهم (علیرغم اینکه تهران تا آنزمان پایتختی حدود هشتاد ساله بود) بزرگترین شهر کشور بود. با از دست رفتن عمق استراتژیک و منابع تغذیه شهر در سمت شمال، تبریز یکبار دیگر دچار قهقرا شد اما موقعیت خود را به عنوان بزرگترین شهر کشور تنها در اواخر حاکمیت ناصرالدین شاه از دست داد و تا هشتاد سال هم به عنوان دومین شهر بزرگ کشور خودنمایی کرد. تا اینکه اصفهان از اواسط حکومت محمدرضاشاه از تبریز پیشی گرفت و در سالهای متعاقب آن مشهد و کرج نیز پیشی گرفتند و اکنون شیراز (همگی در راستای سیاستهای آمایش سرزمینی) در حال پیشی گرفتن است.
تبریز به عنوان مرکز قلمرو ملی و جغرافیایی
قلمرو (پیوسته) اتنیک-ملی منطقهای است که گروه قومی مشخصی در آن زندگی میکنند و در مورد تبریز این منطقه شامل سرزمینهای وسیعی است که از غرب تا اعماق شبهجزیره بالکان و در شرق تا اعماق چین امتداد مییابد، از سمت جنوب و شمال اما این ژرفا متغیر بوده و از دویست الی هزار و دویست کیلومتر متغیر است که در برخی نقاط (در مورد ترکان قشقایی در جنوب و ترکان تاتار در شمال) دارای گسستهایی است. اما این قلمرو وسیع تقریباً هیچگاه این قلمرو ملی در قالب یک واحد سیاسی نبوده و دولتهای حاکم بر بخشهای مختلف آن، در برهههایی حتی بزرگترین دشمنان یکدیگر بودهاند. اما آنجا که مربوط به تبریز به عنوان مرکز قلمرو ملی میشود؛ دولتهای ایلدنیزیان، اتابکان آذربایجان، چوپانیان، قرهقویونلو و آققویونلو و سه دهه نخست صفویه را خواهیم دید. در مورد ایلخانان نمیتوان این موضوع را لحاظ کرد. زیرا لایه حاکم ایلخانی از مغولها تشکیل میشد. همچنین شهر تبریز در زمان حاکمیت تمام دولتهای فوقالاشاره برخوردار از مرکزیت نسبی جغرافیایی قلمرو نیز بوده است. میل دولتهای قره و آققویونلو و صفوی به گسترش قلمرو در جهت شرق و جنوب، علاوه بر وجود سدی محکم در غرب (عثمانی) و شمال (قیزیل اوردا و بعدها روسها) میتواند متاثر از ضعف حلقه دفاعی جغرافیایی و عدم تراکم جمعیت مسکون در جهت شرق و جنوبشرق بوده باشد. اما پیشروی در اعماق کویرها و بیابانهای فلات ایران همواره بسان تلهای برای این دولتها عمل کرده است. زیرا هم تنوع قومی در قلمرو را موجب گردیده[7] و هم مرکزیت جغرافیایی را از پایتخت سلب نموده است.
تبریز به عنوان یک کانون فرهنگی و شهرنشینی
با نگاهی به گذشته تبریز متوجه میشویم که این شهر همواره یکی از کانونهای اصلی بسط فرهنگ و تفکر و مظاهر تمدن بومی و غیربومی در جغرافیای ایران بوده است. همانطور که عامل موقعیت باعث رونق و تبدیل تبریز به کانون جمعیت و میزبانی کرسی پایتختی گردیده، تمرکز جمعیت نیز باعث ایجاد امکان ارتباطات گسترده اجتماعی شده و بعضی از جلوههای اخلاقی مختص مردم این شهر نیز در همین راستا ناشی از دورههای طولانی اقتدار شهر و فرهنگ شهرنشینی آن باید تفسیر شود. صدها سال میزبانی کرسی پایتخت بر قلمرویی وسیع صد البته در تکوین و شکلگیری خصائل مردم این شهر و حتی منطقه اطراف آن موثر بوده است.
شهرت تبریز به عنوان شهر اولینها در ایران نه صرفاً بدلیل نزدیکی به اروپا، بلکه جمعیت بالای آن که دارای تمام مظاهر مدنی بود و همچنین تراکم بالای جمعیت در منطقه متبوع خود بود. چه امروزه نیز شهرهایی همچون اسکو، شبستر، مراغه، خوی، ارومیه و اردبیل و حوزههای پیرامونی آنها از مهمترین منابع تغذیه فرهنگی و ذهنی تبریز هستند.
با نگاهی به تاریخ تبریز متوجه ماهیت تغذی گری این شهر در تمدن بشر می شویم که بسیار فراتر از محدوده خود، حتی فراتر از مرزهای متغیر کشور متبوعش در طول تاریخ، باعث آبادانی، عمران و توسعه هنر در بلاد مختلف گردیده است. به عبارت دیگر تبریز، از جمله شهرهای جهان است که نقش مادر شهری را بر دوش داشته و آن را با موفقیت به انجام رسانیده است. همانگونه که مکتب اول و دوم هنری تبریز، راهگشای مکاتب هنری دیگر ایرانی بوده، تاثیر غیر قابل اغماضی که معماری، هنر، گاسترونومی و کتابت عثمانی از هنرمندان تبریزی گرفته است چراغ راه توسعه مکاتب عثمانی بوده و طلیعه های این تاثیر شعاع وسیعی از آسیای میانه تا شبه جزیره بالکان، مصر، حجاز، عراق و هند را شامل می شود.[8]
نتیجه
شهرنشینی و صعود یک شهر به جایگاه میزبانی کرسی پایتختی و مرکزیت قلمرویی و آمریت بر شهرهای متعدد، جایگاه ایدهآل هر شهر میباشد. ضمن اینکه این موضوع از عناصر و عوامل دیگری مثل مدت میزبانی پایتختی، وضعیت کنونی، حوزه اقتدار و سلطه، نوع اقتدار و ... متاثر است. در نگاه موردی به تبریز متوجه میشویم که این شهر علیرغم وجود قرائن متقن بر مدنیت در نقاط مختلف شهر فعلی (مثل محوطه گؤیمسجد، موزه عصر آهن، بازار، قرهملک و ...) و اطراف نزدیک آن از جمله تازاکند، خلجان، سهلان و باسمنج، ماهیت شهری و قابل توجه خود را در دوران بعد از اسلام و حدود قرن سوم هجری به بعد یافته است. وجه تسمیه تبریز دقیقاً مشخص نبوده و با تعابیر متعددی از «تب+ریز»، «تومریس»، «تاورژ» و «توریز» یاد شده است. نام این شهر در اسناد مربوط به دو قرن اخیر بصورت توریز نیز نوشته شده و از سوی برخی از مردم منطقه بصورت تربیز نیز خوانده میشود.
تبریز در دوره های ایلدنیزیان، اتابکان آذربایجان، ایلخانیان، چوپانیان، جلایریان، قرهقویونلو، آققویونلو و صفویه به مدت جمعاً بیش از 400 سال به عنوان پایتخت قلمروهای مربوطه بوده و در دورههای تیموری و قاجاری نیز مورد توجه ویژه قرار داشته و مخصوصاً در دوره سلسله اخیر، ولیعهدنشین کشور بوده است. اقتدار، رفاه و شکوه تبریز همواره متاثر از عمق استراتژیک جغرافیایی، تغییرات راههای مواصلاتی اصلی جهانی (بویژه بین چین و هند به اروپا) و ترکیب جمعیتی اتنیک قلمرو دولت متبوع خود بوده و است.
در واقع منطقه آذربایجان امروز نیز جزو استراتژیکترین مناطق جهان میباشد که مرکز آن تبریز نیز صد البته متاثر از این موقعیت بسیار ویژه است. نگارنده در کتاب «تبریز؛ مادرشهرها» و نیز «ایرانین قوزئیینده ...»[9] به این مهم به تفصیل پرداختهام.
در بیان شکوه و بذل تبریز همین بس که ارباب هنر و پیشه تبریزی در سراسر جهان متمدن آثار بسیار مهم و الگویی از خود بجا گذاشتهاند. هنر و تبحر تبریزیها در عرصههای مختلف، مرزهای تبریز و آذربایجان را پشت سر گذارده، زینتبخش آنروز و آبروی تاریخی امروز شهرهایی همچون اصفهان، قزوین، یزد، مشهد، تهران و ... میباشد. اما این آثار به ایران محدود نبوده است. آثار تبریزیها استانبول، سمرقند، بورسا، مکه، بغداد، قاهره، باکو، ایروان، تفلیس، و ... را نیز مزین نموده و از مشهورترین مراکز مدنی و مادر تمدن در جهان بشمار میرود.[10]
امروز که در سایه پیشرفت علوم جامعهشناسی و روانشناسی، ریشه خصائل ملی و محلی، در گذشته افراد و جوامع جستجو میشود، شاید بهتر میتوان به تصویری درست از فرهنگ و هنجارهای حاکم در مادرشهر (تبریز) دست یافت. از همین منظر همچنین میتوان تبعات قرنها احتشام و منسوبیت به موثرترین عنصر در دولت و ملت را در همین خصائل و هنجارهای خاص ردیابی نمود. طرز نگاهی که به سلاطین و پادشاهان حاکم بر کشور از تبریز، فرصت دیدن واقعیتها برخورد فارغ از ملاحظات عصبی را به آنها میداد، به هر ترتیب یا متاثر از جو فرهنگی حاکم بر شهر بوده یا بر جو فرهنگی مزبور اثر گذاشته و در تکامل یکدیگر موثر بودهاند.
نکته حائز اهمیت دیگر در خصوص تبریز و البته آذربایجان در مورد نقش آن در تکوین فرهنگ، سیاست و اقتصاد در ایران در چگونگی و سطح تعامل تاریخی آن با چهار جهت اصلی خود بوده است: «به همین ترتیب میتوان گفت که تعامل آذربایجان با شمال (گنجه، تفلیس، ایروان و باکو) و غرب (موصل، بغداد، ارزروم، دیاربکر، ترابزون، قونیه و استانبول) همیشه یکطرفه و به ضرر آذربایجان نبوده است. اگر آذربایجان با نیروی انسانی خبره و نخبه خود در طول تاریخ مقاصد فوقالاشاره را تغذیه کرده است، در خصوص مظاهر تمدن و اندیشه مدیون این دو جانب خود بوده است. این نکته در خصوص پیرامون شرق و جنوب نه تنها صادق نیست، بلکه به نظر میرسد با مقاومت در مقابل اِعمال اکتسابات مدنی-فرهنگی با منشاء غرب و شمال، به این آرمانها آسیب رساندهاند». (داغسر، 1399، ج 2، ص 85).
امّا؛ در ادامه روند ملتسازی با پروژه انگلیسیها در ایران در دو قرن پیش (مشخصاً یکصد سال اخیر که ماهیت اتنیک حاکم به فارسها انتقال داده شد) شاهد لبه تیز سیاستهای آمایش سرزمینی مرکز به ضرر تبریز و حتی تمام آذربایجان هستیم. باید توجه داشت که هدایت افکار عمومی در ایران به صورت دور کردن از عناصر فرهنگی آذربایجان و تبریز به ضرر تمام ایران نیز بوده است. نگارنده این نکته مهم را در اثر خود به این شکل تلخیص کرده است: «در میان تمام همسایگان ایران، تنها ترکیه/عثمانی و روسیه/شوروی بودند که قائد به پایتختهای ملی بودند و سایرین تحت کنترل استعمارگران اغلب انگلیسیها بودند. نادیده گرفتن عنصر ترک موجود در جامعه و تاریخ و عنصر عرب در باورهای مذهبی ایرانیان (مهمتر از اقلیت عرب ساکن در جنوب و جنوبغرب کشور)، حاکمیت مرکزی را با شکافی بزرگ در گذشته خود مواجه میساخت که با خیز از روی آن به برههای از تاریخ در دو هزار و پانصد سال پیش میرسید. این طرز نگاه نیز وی را از تحلیل واقعنگرانه محروم میساخت و اساساً باعث اشتباهات متعدد و بروز توهم در بخشی از جامعه و سرخوردگی بغرنجی در بخش دیگری از آن میشد. از سوی دیگر اصرار به ندیدن تنها همسایه فاعل با مشترکات زیاد فرهنگی و اصرار به نگاه مستقیم به غرب با نادیده گرفتن دستاوردهای فرهنگی-مدنی ترکیه، امکان استفاده از تجارب دولتی که دستاوردهای غربی را قبلاً با واقعیات فرهنگی و اجتماعی جامعه خود تطبیق داده و مورد استفاده قرار میداد، محروم میساخت. تحقیر دموکراسی غربی توسط محمدرضا را در همین راستا می توان تفسیر کرد. دموکراسی آمریکایی و غرب اروپا البته هیچگاه چیزی نبود که در ایران قابل اجرا باشد یا حتی حائز پایگاه اجتماعی شود اما حداقل با وجود شوروی در همسایگی و دینامیکهای اجتماعی غیرهموژن ایران و تبعیضها و ناراحتیهای بزرگ موجود در جامعه، اصرار در استبداد توسط حاکمیت مرکزی (حتی برای خدمت میسیونها) فاقد توجیه مینمود. محمدرضا هرچند در مقاطعی به راهکارهای عوامفریبانه دموکراتیک توسل نمود اما به نظر میرسد باورهای توهمبارش او را از تصمیم نهایی صحیح باز داشته است». (داغسر، 1399، ج 2، ص 205)
پایان کلام را با سه شعر، یکی مندرج در محراب مسجد مجموعه یشیل بورسا مربوط به سازندگان تبریزی آن و دیگری شهریار سخن ترکی و فارسی، محمدحسین شهریار خواهم آورد:
پنداشت ستمگر این ستم با من کرد بر گردن او بماند و بر من بگذشت[11]
شهر تبریز است و پیر روزگار سرگذشت او بهین آموزگار
شهر تبریز است و مهد انقلاب آشیان شیر و شاهین و عقاب.
منابع:
1- اینالجیق، خلیل و گؤک بیلگین، طیب، استانبول و فتح آن، ترجمه علی کاتبی، بنیاد دایره المعارف اسلامی، تهران، 1373
2- پورپیرار، ناصر، دوازده قرن سکوت، تهران، نشر کارنگ، 1379، ج 1
3- داغسر، رسول، تبریز مادرشهرها؛ نقش خبرگان حِرَف و نخبگان علوم تبریزی در عمران و آبادی سایر شهرها و کشورها، تبریز، نشر نباتی، 1395
4- دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری، ژان یونیر، ترجمه ذبیح الله منصوری، تهران، نشر زرین، 1368
5- دورانت، ویلیام جیمز، مشرق زمین، مترجمان: احمد آرام، ع. پاشاینی و امیرحسین آریان پور، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1376
6- کاوندی کاتب، ابولفضل، مقاله «جایگاه پایتخت در استراتژی مدیریت سیاسی فضای کشورهای جهان، با تاکید بر ایران، -پژوهشهای جغرافیای انسانی، دوره 54، شماره 4، زمستان 1401
7- لرد کرزن، ایران و قضیه ایران، ج 2، ترجمه غلامعلی ویحد مازندرانی، تهران، موسسه علمی و فرهنگی، 1367
8- ماسکارلا، دکتر اسکار وایت، دروغی که بزرگ شد؛ جعل آثار باستانی ایران و کشورهای همجوار، ترجمه صمد علیون، تبریز، نشر ترجمه حسنلو، 1998
9- میرحیدر، دره، مبانی جغرافیای سیاسی، تهران، نشر سمت، 1381
10- قربانی، محمود؛ زندگی و آثار معمار علی تبریزی، تبریز، 1399، نشر نباتی
11- هابسبام، اریک، صنعت و امپراتوری، ترجمه عبدالله کوثری، تهران، نشر ماهی، 1387
12- Ayşegül Kılınç, Seçili Başkentlerin Kent Planlama Öyküsü: Ankara, Brasilla, Canberra, İslamabad, Washington DC, 21 Nisan 2018 tarihinde Wayback Machine sitesinde arşivlendi. Ordu Üniversitesi Sosyal Bilimler Araştırma Dergisi, Aralık 2013
13- Child, Gordon, Tarihte Neler Oldu?, Çevirmen: Mete Tuncay ve Alaaddin Şenel, İstanbul, Alan Yayınları, 1998
14- Çınar, Tayfun, Dünyada ve Türkiyede Başkentlik Sorunu, Ankara, Mülkiyetler Birliği Vakfı Yayınları, 2004
15- Huot, Jean Louis, Kentlerin Doğuşu, Çevrimen: Ali Bektaş Girgin, Ankara, İmge Yayınevi, 2000
16- Jahn, Karl, Doğu ile batı arasında bir Ortaçağ kültür merkezi: Tebriz, Çevirmen: İsmail Aka, İstanbul, İslam Tetkikleri Enstitüsü Dergisi, Edebiyat Fakültesi Basımevi, 1971, Cild: 4
17- Kılınç, Ordu Ün. SBA. Dergisi, Aralık 2013
18- Şenel, Alaaddin, Siyasal Düşünceler Tarihi, Ankara, Teori Yayınları, 1986
[1]- حکومت سامانیان تحت تاثیر شدید از شعوبیگری -قومگرایی فارسی- با رویکرد قومی، برای تدوینکنندگان افسانههای فارسی پاداش در نظر گرفته بود و باعث بسیج شدن شعرای متعدد جهت تدوین این افسانهها با ضمائم و خلاقیتهای جدید گردیده بود. شعرای زیادی در آن دوره دست به نوشتن داستانهایی تحت عنوان شاهنامه زدند و از این حمایتهای دولتی سامانیان بهرهمند شدند اما فردوسی قصد داشت اثری بزرگتر بیافریند. بنابراین کار فردوسی طول کشید و وقتی او اثر خود را به پایان رسانید دیگر حکومت سامانی وجود نداشت و فردوسی مجبور شد اثرش را که شاکله آن را جنگ ترک و فارس تشکیل میداد به سلطان محمود غزنوی تقدیم کند. فردوسی علیرغم محتوای اثرش، احتمالاً باز امیدوار بود که چیزی از سلطان غزنوی دریافت کند اما مغضوب سلطان محمود واقع شد. نک: داغسر، 1399، ج 2، صص 154-153، 174- 171.
[2]- در نیمه نخست دوره 135 ساله قاجار، پایتخت کشور، شهر دوم کشور بود و از حدود 1270 شمسی تهران از شهر اول پیشی گرفت اما تا پایان دوره قاجار فاصله کمی از شهر دوم داشت. کرزن در اثر خود بنام ایران و قضیه ایران که به عنوان یکی از منابع مورد توجه در پردازش پروژه انگلیسیها برای تغییر حاکمیت در ایران حائز اهمیت است جمعیت شهرهای بزرگ کشور در اوایل قرن بیستم میلادی را به این شکل آورده است: تهران 350، تبریز 300، اصفهان 80، مشهد 70. کرزن، 1367: 200 به بعد
[3] - در نگاه به دولتهای با مرکزیت تبریز نیز، اقتدار و سلطه کامل مربوط به دورههایی بوده است که این قلمروها حداقل شامل عمق استراتژیک مذکور بودهاند و با از دست رفتن بخشهایی از این عمق، تبریز بلحاظ تداوم مرکزیت سیاسی و حتی منابع تغذیه جمعیتی و اقتصادی نیز دچار نارساییهای بزرگ شده است. نک به: داغسر، 1395
[4] - عثمانیان، اعراب و روسها همواره چشم به شهر تبریز داشته اما موفق به نگهداشتن آن نشدهاند. حتی سلطه اسکندر مقدونی، هخامنشیان یا اعراب بر این شهر یا ممکن نشده و یا با مشکلات متعدد و مداومی روبرو بوده است، زیرا قادر به تسخیر یا حفظ حلقههای طبیعی دفاعی در سمت شمال نشدهاند.
[5]- سیاستهای آمایش سرزمینی در جهت تحقیر تبریز از هر لحاظ، علاوه بر تفاوت فرهنگی تبریز با فرهنگ حاکم و رسمی، در ارتباط مستقیم با مرکزیت سنتی و تاریخی تبریز برای منطقه پیوسته جغرافیایی بزرگ (حوزه شمول حلقه سوم حدود 145000 کیلومترمربع و حوزه شمول حلقه چهارم حدود 665000 کیلومترمربع) و عدم امکان برقراری عمق استراتژیک در جهت شمال و غرب، همپایی تبریز با مراکز سیاسی موجود در شمال خود (باکو، ایروان و تفلیس) و تبعات جمیع این نکات برای تهران به عنوان پایتخت «ایران نو»ی تعریف شده، میباشد. این نکته آنقدر اهمیت داشت که غرب برای نگهداشتن آذربایجان در قالب واحد سیاسی تحت نفوذ قاطع خود با روسها حتی بر سر اروپای شرقی معامله کند. نکتهای که از چشمان محققان ایرانی مخفی مانده یا داشته شده است. امروز تاریخپژوهان متعددی در شرق اروپا به غرب بر سر این موضوع انتقاد میکنند. در صورت تداوم خودمختاری یا حتی استقلال آذربایجان، دولت تحت نفوذ انگلیسیها در باقی کشور در معرض تاثیرات با منشا آذربایجان واقع میشد و احتمال از دست رفتن تمام کشور از منظر انگلیسیها قطعیت مییافت و تمام رشتههای آنها در بیش از یکصد سال گذشته پنبه میشد. بزرگترین ترس رضاشاه از تبریز بود و محمدرضا نیز از این خطه وحشت داشت. وقتی خمینی گفته بود: آذربایجان سر ایران است. باید پذیرفت که مساله را درک میکرد. ارامنه و اکراد بارها در طول تاریخ بویژه در یکصد سال گذشته از سوی مراکز قدرت جهانی و با کمکهای مستقیم و غیرمستقیم تهران تحت نفوذ انگلیس و آمریکا اقداماتی در جهت اختلال در آذربایجان انجام دادهاند اما علیرغم وجود اهرمهای خادم به پروژههای غیرملی در قالب حاکمیت که در هر فرصتی خود را نمایان می سازد، به نظر میرسد حاکمیت مرکزی موجود در تهران موازنات موجود در خصوص منطقه را حتی آنجا که فراسوی مرزها مربوط است را درک میکند.
[6]- اما اخیراً با تحولاتی که در جنوب قفقاز رخ داده، میتوان از تغییرات ارتباطی و لجستیکی که قرار است در آنسوی ارس روی دهد در جهت توسعه و رونق شهر یاری جست.
[7]- گسترش چتر حاکمیت بر مناطق غیرملی باعث ایجاد امکان حضور و تاثیر این عناصر در حاکمیت و نیز نقل و انتقالات آزادانهتر این عناصر در داخل قلمرو (عمدتاً به طرف غرب و شمال) گردیده است. این تاثیر و نفوذ نیز تا بروز تغییرات دموگرافیک (با وجه غالب ترکزدایی (deturkize))، در حتی مناطق ترکنشین کشور و علیرغم وجود حاکمیت ترکی پیش رفته است.
[8]- در اثر این حقیر با عنوان «تبریز؛ مادرشهر» و کتاب ارزشمند آقای محمود قربانی؛ «زندگی و آثار معمار علی تبریزی» به این موضوه به تفصیل پرداخته شده است.
[9]- نک به: ایرانین قوزئییندهکی فرصت و گریلیم ائتکن و خطلری، داغسر، رسول، تبریز، نشر اختر، 1402
[10]- نک: داغسر، 1395
[11]- برای توضیحات مربوط به این شعر مهم نگاه کنید به: تبریز مادرشهر، ص 203