جامعۀ ایران دستاندرکار تحولات شگرف و بسیار جدی است. سرعت این تحولات را میتوان از فاکتهایی که مطالبات جامعۀ ایران را منعکس میکند بهخوبی دریافت. دگرگونی در ذهنیت و اندیشۀ مردم ایران بهویژه در عرصۀ سیاسی قابل توجه است؛ انتشار تعداد چشمگیر نشریات، کتب و مجلات، تشکیل انجمنها و حزب گونهها نشانههایی از تحولات سیاسی بین مردم ماست. بیشک سرعت تحولات، مردم و مطبوعات را به سوی پرداختن به ضروریات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میکشاند و این چند پاره ورق نیز از این ضرورت نوشته شده است.
با توجه به ساختار چند فرهنگی و کثرت قومی در ایران، متأسفانه درک و عملکرد غلط و عقب مانده بخش قابل توجهی از روشنفکران، حتی حزب گونهها عمق فاجعه را نشان میدهد. وسعت انجماد فکری بخش قابل توجهی از جریانات، حتی شخصیتهای سیاسی و فرهنگی ایران در این عرصه هویدا است. اینجانب سعی میکنم به عنوان بخشی از دست اندرکار مطبوعات طرح تلاشی را برای رفع ستم فرهنگی و ملی با جهتگیری صحیح در راستای تمامیت ارضی ایران و در چارچوب کشور مقدسمان ارائه نمایم، اما قبل از ارائه طرح، لازم است تعاریفی چند از مسائل فرهنگی و زبانی به عمل آید و دردها شکافته شود.
زبان رسمی کشورمان تنها! زبان فارسی است. ما ایرانیان در چارچوب کشورمان به زبانهای ترکی، کردی، فارسی، بلوچی و عربی سخن میگوییم و همگی بر هویت ملی و ایرانی خویش تأکید داریم. زبان فارسی را بسیار دوست میداریم و نظر بر این اساس است که در اینجا یک بار برای همیشه به توهمات روشنفکران عقب مانده پایان بخشیم و راه هرگونه تعبیر و تفسیرهای غلط را مسدود سازیم.
بیشک ایران کشوری چند فرهنگی و چند زبانه است و به همین خاطر معضلات خاص خود را دارد و این معضلات در دوران حکومت شوونیستی پهلوی و به دسیسه و فرمان امپریالیسم فرتوت انگلیس بنا نهاده شد و متأسفانه خیل عظیمی از روشنفکران را نیز به دام انداخت.
در زمانیکه ملتها در آغاز قرن بیست و یکم به سوی جهانی بدون مرز میروند هنوز روشنفکران کشور ما به پلورالیسم فرهنگی اعتقادی ندارند. زمانیکه انواع اتحادهای منطقهای، قارهای و بین قارهای در حال شکلگیری است و دولتهای «ملی» فرا ملیتی میگردند هنوز روشنفکران ما تعریف هویت ملی را در چنبره زبان اسیر کردهاند و هنوز از سیستم ملی در ایران حمایت میکنند. در اواخر قرن بیستم از یک سو شاهد تأکید بر هویت خودی و دفاع از موجودیت معنوی گروههای انسانی هستیم و از سوی دیگر حرکت به سوی نزدیکی به همسایگان دور و نزدیک و بالنتیجه کاهش تضادهای موجود صورت میگیرد، در چنین زمانی کسانی که سخن از پان فارسیزم، پان ترکیسم و… میرانند راه به غلط میبرند و طبل رسوائیشان از یک سده پیشتر به صدا درآمده است. اما در کشور ما، در حالیکه ستم ملی و فرهنگی همچنان استوار و پابرجاست بوق شوونیزم و پان فارسیزم گوش فلک را کر کرده است.
بیتردید مردم آذربایجان یا به صورت گستردهتر، مردم ترک زبان ایران، همچون دیگر اقوام ایران دارای هویت ملی ایرانی هستند و به زبان فارسی عشقی وافر دارند. عشق به زبانها نشانه تکامل شخصیت انسانی است و دشمنی با یک زبان، هر زبانی که باشد، دشمنی با بشریت است. زبان وسیلهایست گسترده و کارآمد که برخی از این وسیلهها تند و برندهاند و برخی کند. زبان فارسی، زبان ادب و عرفان و حامل فرهنگ است، زبانی است که اجداد ما آذربایجانیان بدان بال و پر دادهاند، شاهکارهای ادبی ارزشمند و جاودانهای بدان زبان هدیه کردهاند و در بالندگی آن بیشتر از هر ملت و قومیت دیگری تلاش کردهاند. مگر غزنویان ترک زبان در طلیعه ادب فارسی صدها شاعر را در دربار خویش نپروردند؟ مگر سلجوقیان زبان و ادب فارسی را در تمامی امپراتوری خویش از چین تا آسیای صغیر گسترش ندادند؟ مگر نظامی گنجوی در کنار عشق وافرش به زبان مادری، پنج گنج ادب فارسی را خلق نکرد؟ مگر خاقانی، مجیرالدین بیلقانی، مهستی، فلکی شروانی، عمادالدین نسیمی، مولانا محمد فضولی، صائب تبریزی و صدها شاعر بزرگ دیگر در عین عشق به زبان مادریشان گنجینههایی از ادب و هنر تقدیم ادبیات فارسی نکردند؟ مگر شهریار و صدها شاعر و هنرمند خلاقیت خویش را در عین وفاداری به زبان مادریشان تقدیم فرهنگ فارسی نمیکنند؟ اما چه شده است که عدهای از قلم بهدستان بیتوجه به این خدمات ارزنده فرهنگی آذربایجانیان به زبان و ادب فارسی، زبان به توهین و تهمت، افترا و ناسزاگویی گشودهاند؟ آری بزرگان شعر و ادب آذربایجان همانند عمادالدین نسیمیها، فضولیها، ختائیها، سهندها و شهریارها تلاش کردهاند اندیشههای پاک و زلال خویش را به هر سه زبان دنیای اسلام – ترکی، فارسی و عربی – بیان کنند و در هر سه زبان به آفرینش ادبی بپردازند و در کل به مجموع فرهنگ اسلامی و بشری بیافزایند. در کجای آثار این بزرگان کوچکترین نگاه تحقیرآمیزی به زبان و فرهنگ دیگری مشاهده شده است؟ آیا خدمات شهریار به زبان و فرهنگ فارسی انکارپذیر است؟ همو در کنار خدمات ارزندهاش به زبان و ادب پارسی از عشق لایزالش به زبان مادریش سخن میگوید و ستایشگرانه به زبان ترکی برخورد میکند. اما چرا امروز از پارسیزبانان کمتر کسی اینچنین انسانگرایانه با زبان ترکی برخورد میکند؟ در این میان برخوردهای روشنفکران بزرگی چون جلال آل احمد و… هیچ شباهتی به برخوردهای ددمنشانه ی هزاران عالم ! فارسی زبان ندارد. افتخار مردم آذربایجان اینست که ادبیات خویش را به سه زبان ترکی، فارسی و عربی آفریدهاند و این افتخار همواره چون مدالی بر سینه آذربایجان خواهد درخشید.
اما سؤال این است که آیا در کنار این خدمات ارزنده به زبان و ادبیات فارسی و عربی، حق نداریم زبان مادریمان را دوست داشته باشیم؟ زبان مادری با شیر مادر در جان شده و با مرگ از تن بیرون میرود. معنا و مفهوم دشمنی با زبان مادری دور از ذهن نیست. فقط دشمنان انسانها و انسانیت به خود اجازه میدهند با زبان و فرهنگ یک ملت و قومی به مبارزه برخیزند. دهها سال است که انواع تهمتها و افتراها به زبان ما بستهاند، مردم ترک زبان را به انحاء مختلف مورد توهین و تهمت قرار دادهاند. اما همواره در تاریخ سربلند و سرافراز ایستادهایم، همیشه از تمامیت ارضی ایران بیش از هر قومیت دیگر ایرانی حمایت کردهایم. مگر در برابر عثمانیان همزبان، سالها از تمامیت ارضی ایران دفاع نکردیم؟ مگر در دفاع مقدس هشت ساله در برابر عراق بیشتر از خوزستانیها شهید ندادیم؟ پس شما را چه میشود؟ متأسفانه روشنفکران ملیگرا !؟ هنوز از درک عامیانهترین مفاهیم ملی و قومی بدورند و هنوز جریان سیاسی روشنگر و صمیمی نتوانسته است با علم به هویت ملی ایرانیان راه خروج از ستم ملی و فرهنگی را بنمایاند.
تفکر سیاسی روشنفکران ما در این مرحله از تاریخ که گفتگوی تمدنها را مطرح کردهایم و به سوی جامعه مدنی پیش میرویم به تفکر سیاسی دوران فئودالیزم بیشتر تمایل دارد و هنوز گوش به فرامین شاهانه سپرده است. امروز در قرن بیست و یکم تفکر ناسیونالیزم بینشی است که کثرت گرا و اهل مداراست و منبع فکری آن مبتنی بر جمهوریت و هدفش دستیابی به یک جامعه مدنی یعنی مجموعهای از شهروندان برابر و مبتنی بر به رسمیت شناختن حقوق برابر برای تمامی گروههای فرهنگی و ملی است.
ملیگرایی مترقی به اراده آزاد انسان و اجتماع آزاد تکیه دارد و از اتحاد آزادانه ملتها در اتحادیه منطقهای حمایت میکند و چشم اندازی وطن دوستانه دارد. نیروهای مترقی، عوامل نارسائیهای اجتماعی را در جوامع در عملکردهای متفاوت اقتصادی یعنی توزیع نابرابر ثروت ملی که نتیجه سیاستهای شووینیستی است میدانند و رفع ستم ملی را سرآغازی برای حل معضلات دیگر اجتماعی قلمداد میکنند. دموکراسی به تنهایی بدون برابری ملی و قومی، صلح و ثبات به ارمغان نمیآورد؛ نمونه بارز آن کشور همسایهمان ترکیه است که به تضییع حقوق کردها توسل جسته است و نه تنها زمینه لازم برای پیشرفت اقتصادی – اجتماعی بهوجود نیاورده بلکه سرمایههای داخلی را نیز فراری داده است.[۱]به تعویض انداختن شناسایی حقوق قومیتهای تحت ستم منجر به درگیریهای خشونت آمیز شده و امکان همزیستی مسالمت آمیز را غیرممکن میسازد.
اما برگردیم به قومیت ترک زبان ایران؛ حرکت فرهنگی ایران سرعت رشد یابندهای گرفته و تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عمیقتر و سریعتر شده است. بسیاری از این جو سالم بهخوبی بهره میگیرند و معضلات مختلف عرصههای فرهنگی را مطرح و در جهت حل آنها تلاش میکنند. از سوی دیگر کسانی هستند که از این اتمسفر بوجود آمده برای نشر افکار پلید سود میجویند و شاهدیم که دهها جلد کتاب نفیس با سرمایههای معلومالحال در توهین، افترا و هتک حرمت مردم ترک زبان ایران چاپ و منتشر میسازند که در اینجا اشارهای بدانها خواهیم کرد.
زبان مردم آذربایجان و استانهای همجوار و تهران و یا ۳۰% ملت ایران زبان ترکی است. اگر همین مردم همین دیروز هم زبان خود را به ترکی تغییر داده باشند حق این را دارند که بدان سخن گویند و هیچ قانون داخلی و خارجی و انسانی وجود ندارد که این حق را از مردم بگیرد. انتخاب زبان حق طبیعی هر انسانی است و کسی نمیتواند انسانی را از سخن گفتن به زبان مادریش بازدارد. حال گیریم که این زبان تاریخی ۱۰۰ ساله یا ۷۰۰۰ ساله داشته باشد.
آنان که با زبان ترکی سر دشمنی دارند معمولاً کسانی هستند که تاریخ رواج زبان ترکی را در آذربایجان به دوران صفویه نسبت میدهند. گفتیم که حتی اگر ادعای آنان صحیح هم باشد باز حق این را ندارند که به ترک زبانان اهانت کنند. برخی از این عالمان ؟! معتقدند قره قویونلوها و آغ قویونلوها این زبان را در آذربایجان پراکندهاند. عجیبتر این است عدهای دیگر رواج زبان ترکی را به مغولها نسبت میدهند. البته گروه معتدلتر معتقدند زبان ترکی با آمدن غزنویان و سلجوقیان به آذربایجان آمده است.
به یک کلام همه این گفتهها ناصحیح است و در پشت این سخنان، دشمنی خوابیده است وگرنه هر آدم دو سال اکابر رفتهای میداند که چگونه ممکن است قره قویونلوها و آغ قویونلوها در عرض ۵۰ سال آنهم در ۵۰۰ سال پیش از این، توانسته باشند زبان ترکی را در دورافتادهترین روستاها چنان نفوذ دهند که امروز با وجود این همه نشریه (روزنامه، هفته نامه و انواع نشریهها)، با بمباران ۲۴ ساعته رادیو و تلویزیون که به شستشوی مغزی مردم از نظر زبانی میپردازد (زیرا اکثر کانالهای تلویزیونی و دهها فرستنده رادیویی همگی به زبان فارسی سخن میگویند)، بهویژه مدارس و دانشگاهها که یک زبان بیشتر تدریس نمیشود و حتی سخن گفتن به زبان مادری در این مکانها گناه شمرده شده و مستوجب جریمه میباشد نتوانسته است زبان فارسی را جایگزین زبان خشن !؟ ترکی نماید. این همه بودجه از بیتالمال و جیب مردمی که به زبانهای مختلف سخن میگویند صرفاً برای رواج زبان فارسی به کار میرود. آیا این ظلم و ستم ملی نسبت به قومیتهای دیگر ایرانی نیست؟ با اینحال زبان ترکی همچنان بالنده و سرافراز بر گستردگی و توانمندی خویش میافزاید. حتی دشمنی عالمانی خرد و کلان، از رؤسای فرهنگستان بگیرید تا نوچههای انگلیس نتوانسته است زبان ترکی را تضعیف نماید. دلیل آن این است که اینان خبر از زبان و ادب ترکی ندارند و راز بقا و سرّ بالندگی آن را نیز نمیدانند. در حالیکه اینک جوامع بینالمللی زبان ترکی را به دلیل قانونمندی و تاریخ کهنش بهعنوان زبان واسطه کامپیوتر و به عنوان دومین زبان دنیا پذیرفتهاند. امروزه زبان شناسان و محققین اروپایی از کمال، زیبایی و سلامت زبان ترکی چنان ارزیابی ستایشگرانهای ارائه میدهند که ما ترک زبانان ایران هنوز پی به این زیباییها و توانمندیها نبردهایم و هنوز به جای برخورد علمی با زبان مادری بیشتر برخورد احساسی و غریزی داریم.
زبان ترکی از نظر گستردگی و کمیت ترک زبانان در جهان در مقام پنجم قرار دارد و در ۱۸ کشور دنیا زبان رسمی میباشد و نخستین زبان عالم اسلام است[۲]. با در نظر گرفتن اینکه ۸۰ درصد از ترک زبانان دنیا از مجموع ۳۰۰ میلیون، مسلمان میباشند، لذا بهترین وسیله برای اشاعه فرهنگ اسلامی همانا زبان ترکی است. با اینحال جای سؤال است که با صرف میلیاردها تومان پول از بیتالمال مردم و چاپ و ارسال میلیونها جلد کتاب فارسی به کشورهای آسیای میانه که همگی ترک زبانند چه کاری از پیش بردهاند؟[۳] آیا هدف، فارسی زبان کردن آنان بود یا اشاعه فرهنگ اسلامی؟ چه استفادهای از این کتابها به عمل آمد؟ به راستی اگر این کتابها به زبان ترکی که زبان ایرانی نیز هست و زبان اصلی مردم آسیای میانه است آیا مثمر ثمر واقع نمیشد؟
لازم به ذکر است که آذربایجانیان قرنهاست دیوان حافظ را با عشق و علاقه از بر میکنند، قرنهاست که داستانهای شورانگیز شاهنامه را میخوانند و قرنهاست که شاعران آذربایجانی در کنار زبان مادریشان، یافتههای عرفانی، اندیشههای آسمانی و اسلامی خویش را به زبان فارسی تقدیم میکنند. در کدام اثر بزرگان این قوم، اهانتی به دیگر زبانها صورت گرفته است؟ هر چند که نظامی، نسیمی، فضولی، ختایی و صدها شاعر دیگر با تقدس به زبان مادریشان برخورد کردهاند اما کوچکترین اهانتی به دیگر زبانها نکردهاند. اما چگونه است که امروزه شووینیستها علیه زبانهای ایرانی به جز فارسی هجوم میآورند و زبان بیگانه میشمارند یا خطری برای وحدت ملی!؟ به شمار میآورند. اینان نه مفهوم ملی را میفهمند و نه درکی از وحدت دارند و نه نقش زبان را دراین هویت میشناسند. دلایل مضحکی که این شووینیستهای بیگانه با فرهنگ ایران میآورند تاریخ زبانهای قومی در ایران است. گفتیم که زبان ترکی را به صفویان، قره قویونلوها، مغولها و در نهایت به سلجوقیان و غزنویان منتسب میسازند و زبانی بیگانه میشمارند. دیدیم که قره قویونلوها و آغ قویونلوها در ۵۰۰ سال پیش در عرض حکومت ۵۰ ساله شان نمیتوانستند این زبان را به این وسعت در دل مردم جا کنند چرا که امروزه با اینهمه وسایل ارتباطی و سازمانها و ارگانهای عریض و طویل و در مدت ۹۰ سال نتوانستهاند کوچکترین تأثیری و یا خللی در زبان مردم ایجاد کنند. بنابراین دور از ذهن است که بپذیریم قره قویونلوها با امکانات ناچیز و تنها به زور سرنیزه توانسته باشند زبان مردم را تغییر داده باشند.
نژادپرستان، برای انکار موجودیت و تاریخ ترکان در ایران به چه توجیههای مسخرهای که متوسل نمیشوند! این عالمان تاریخ! ادعا میکنند که زبان ترکی را مغولها به آذربایجان آوردهاند.[۴] اما کسی که تاریخ را مطالعه کرده باشد میداند که مغولها از چین تا غرب آفریقا و از سیبری تا اقیانوس هند را تصرف کرده بودند و خانهای مغول تمامی آسیای میانه، هندوستان و ایران را تحت سیطره خود داشتند حتی در هندوستان تا قرن ۱۹ میلادی دوام آوردند. با دلایل این عالمان میبایست تمامی مردم هندوستان ترک زبان! میشدند. معلوم نیست مغولهایی که زبان ترکی نمیدانستهاند این زبان را از کجا به این منطقه آوردند! این عالمان تاریخ دان آیا واقعاً نمیدانند که سلجوقیان، غزنویان و اتابکان در سایر مناطق ایران بیشتر از آذربایجان حکومت کردهاند؟ پایتخت دیرپای سلجوقیان اصفهان بوده است، صفویان هم در اصفهان بیشتر از آذربایجان ماندهاند. مگر ممکن است محل سکونت و حکومت خود را فراموش کرده و از راه دور زبان مردم آذربایجان را عوض کنند؟ تراوشات ذهنی این عالمان با ادعاهای جعلی، حاصلی جز ایجاد اختلاف نخواهند داشت و مصلحت دینی و ملی ایجاب میکند ایران اسلامی را همین طور که هست دوست بداریم و انرژی و وقت خود را صرف اتحاد و اتفاق بیشتر بکنیم و از ایجاد اختلاف و نفاق بپرهیزیم.
سرزمین مقدس ایران کشوری چند فرهنگی و چند زبانه است، کشوری است که قومیتهای مختلف، ادیان و زبانهای چندی دوش بدوش هم بار فرهنگی کشورمان را بر دوش میکشند همه مردم ایران سرافراز به هویت ملی ایران هستند و میبایست دارای حقوق مساوی باشند. متأسفانه شاهد هستیم که برخی از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی جامعه ما و حتی حزب گونههایمان که در حال شکل گیری هستند با توجه به عدم درک و شناخت، مسئله را پشت گوش میاندازند و منتظر آینده میمانند تا زمان به این مشکل پاسخ گوید.[۵] این ولنگاری سیاسی فرصت را به عدهای از روشنفکران شووینیست وا میگذارد تا هویت ملی را در چنگال زبان فارسی اسیر سازند و غیر فارسی زبانان را غیر ایرانی بنامند. ضروری است که هویت ملی از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد و راه خروج از ستم ملی هموار گردد و حق ملل در تعیین سرنوشت کنکاش و بررسی شود.
اصولاً هر انسانی دارای سه هویت مشخص میباشد که عبارتند از:
۱) هویت فردی
۲) هویت اجتماعی
۳) هویت انسانی
هویت فردی، شامل احساس غریزی (از جمله جنسیت) و پایگاه اجتماعی فرد است. اگر جنسیت دارای بار اجتماعی نیست موقعیت فرد به درجه رشد اجتماعی فرد وابسته است. بنابراین هویت فردی ناظر براحساس تکامل پذیر و خودآگاهانه هرکس میباشد.
آشنایی و شناخت حقوق فردی در برابر جامعه، افراد دیگر و جامعه پیرامونش موقعیت او را محک میزند. شخصیت هر فرد بستگی یا نشانگر هویت فردی است.
هویت اجتماعی پیچیدهتر و والاتر از هویت فردی است و اصولاً مجموعهای از نژاد، تبار، قومیت، دین، زبان و طبقه و جنسیت انسان است و نهایت درجه هویت اجتماعی، هویت ملی اوست.
هویت انسانی مافوق هویت فردی و اجتماعی است و فرهیختگان جامعه با گذر از درجات عالی هویت فردی و اجتماعی، به این هویت دست مییابند و بسیاری از مردم در یک یا چند بند از هویت اجتماعی گیر میکنند و اسیر میگردند. اما جای تعجب و سؤال است اگر روشنفکران و اهل اندیشه که داعیه رهبری فرهنگی جامعه را دارند در این بندها اسیر شده باشند.
امروزه با پیشرفتی که در عرصه صنعت و تکنولوژی پدید آمده است و با رشد انقلاب آنفورماتیک که کره خاکی را به دهکده جهانی تبدیل کرده و میرود که انسانها هویت بینالمللی کسب کنند و ملل به سوی وحدت جهانی حرکت میکنند جای بسی تأسف است که شووینیستها هنوز به هویت قومی میاندیشند و برای برتری قومی تلاش میکنند؛ در حالی که شاهدیم دهکده جهانی رو به تکامل میرود و این مدینه فاضله یا اتوپیا صورت واقعی به خود میگیرد، چنانکه اعلامیه جهانی حقوق بشر را میتوان قانون اساسی اولیه آن به شمار آورد. در هر صورت این اتوپیای واقعی در حال شکل گرفتن است و در جامعه مدنی، دولتها مؤظفند الزامات مادی و اقتصادی آن را متقبل شده و حتی فرهنگهای ملی و منطقهای هزینه آن را تحمل نمایند.
هر انسانی از هویت فردی به هویت اجتماعی صعود میکند و با گذر از هویتهای نژادی و تباری، قومی و دینی، زبانی و فرهنگی، طبقاتی و در نهایت از هویت ملی به هویت انسانی عروج میکند.[۶]
فرهیختگان جامعه از جمله اندیشمندان و شخصیتهای فرهنگی پیشاپیش انسانها به سوی هویت جهانی و انسانی پیش میروند و از چنین هویت و شخصیتی برخوردار میشوند. میدانیم که تأکید و اسارت درچنبره نژاد هیتلرها را ساخته است و هر یک از خونخواران تاریخ به ویژه تاریخ معاصر اسیران یک نوع هویت به شمار میآیند و کم نیستند جنایتکارانی که جنایتشان برخاسته از هویت دینی – ایدئولوژیک آنان بوده است. انسان امروزی هنوز جنایتهای تفتیش عقاید قرون وسطی را فراموش نکرده است. هنوز جنایتهای هیتلر و موسولینی که برخاسته از بینش نژادپرستانه بود از یادها نرفته است.
ناگفته پیداست که افراد وارسته و فرهیخته نخست به منافع انسانی و بشری میاندیشند و آنگاه منافع ملی، دینی، قومی، زبانی و نهایتاً منافع فردی را در نظر میآورند. مسلماً منافع فوقالذکر کاملاً لازمالدفاع و بر حق است اما نبایستی این دفاع به صورتی باشد که سرکوبگر دیگر منافع یا هویتهای افراد باشد، بلکه باید به گونهای باشد که راه را برای صعود به سوی تعالی انسان و بشریت هموار سازد.
هویت ملی دارای ارکانی است که نیاز به توجه دارد. در یک جامعه بشری میبایست برابری نژاد، تبار، دین، ایدئولوژی، برابری سیاسی و حقوقی وجود داشته باشد و همه مردم دارای حقوقی برابر باشند. مسلم است که هویت ملی وراء هویت نژادی، تباری، زبانی، دینی و طبقاتی است، بهعبارت دیگر برای حفظ هویت ملی میبایست از هویتهای فوقالذکر عبور کرد همینگونه است که برای کسب هویت انسانی باید از هویت ملی فراتر رفت ؛ اما این به معنای انکار هویت ملی نیست.
امروزه تأکید بر نژاد آنچنان رسوا شده است که دیگر نژادپرستان در میان ملل جهان جایی برای طرح مسائل ندارند هر چند که در کشور ما هنوز سخن از نژاد پاک آریایی! کمابیش با شرمندگی گویندگانش مطرح است !؟ از دیگر سو، هویت تباری و قومی نیز در کشور ما طرفدارانی دارد و میدانیم که این نوع هویت به دوران فئودالیزم و پیش از آن تعلق دارد و با اسکان اقوام در یک سرزمین، با گذشت زمان به تحلیل میرود و ایل و تبار تضعیف میگردد. اما با رشد جامعه شهری و مدنی و برابری همه شهروندان این هویتها کمرنگ شده و دفاع از آن نشانه عقب ماندگی تاریخی و اجتماعی است.
هویت دینی امروز هم بر مدار است اما بلای اصلی از یک بعدی نگری و انکار ادیان دیگر به میدان میآید وگرنه داشتن ایمان و عقیده از مزایای هر انسانی است و انسان بدون عقیده به هر جاندار دیگری بجز انسان شباهت دارد؛ اما در این عرصه تساهل و تسامح، تحمل عقیده دیگران و برخورد منطقی جای تعصبهای کور و خشونت بار را میگیرد و جامعهای مدنی به شمار میآید که ادیان مختلف با صلح و صفا در خدمت بشر باشند و عامل هدایت، تسلی خاطر و دوستی بین انسانها به حساب آیند.
هویت زبانی و فرهنگی هویتی پایدار و دیرپاست. زبان و فرهنگ با ایجاد هویت ملی همچنان پایدار باقی میماند و منافاتی با هویت انسانی ندارد. زبان پدیدهای اجتماعی است که با رشد جامعه به سوی تکامل متحول میشود و جزو پدیدههایی است که با انسان میبالد و با انسان مضمحل میشود. زبان وسیله ایست که انسان توسط آن کاخ فرهنگ و مدنیت خویش را برپا میسازد و اندیشه و عقیده و ایمان را استحکام میبخشد. امروز که انسان بیش از هر وقت دیگری در تاریخ نیازمند معنویت و حرکتهای فرهنگی است به زبانهای کارآمد، غنی و بالنده نیاز دارد. ناگفته پیداست که برخی از این زبانها میتوانند همپای تحولات جامعه پیش روند و برخی دیگر که توان و بالندگی لازم را ندارند رو به اضمحلال مینهند. میدانیم که در اواخر قرن ۱۹ تعداد ۲۷۸۰ زبان در دنیا وجود داشت و تا پایان قرن ۲۰ بیش از ۶۰۰ زبان باقی نمانده بود و احتمال دارد در پایان قرن ۲۱ با این روند تعداد زبانها به ۱۰۰زبان کاهش پیدا کند.
اما بایستی توجه داشت که زبانها گنجینههای معنوی انسانیت هستند و نه تنها پایمال کردن زبانی ظلم به سخن گویان آن زبان است بلکه دشمنی با معنویت و فرهنگ بشری است. ضروری است که همه مردم و در رأس آن دولتها و زبان شناسان شرایط لازم جهت رشد و ترقی زبانها را پدید آورند و امکان بهره برداری زبانها از همدیگر و انتقال فرهنگ از زبانها به همدیگر را مهیا سازند.
آنچه در بررسی هویت ملی حائز اهمیت است اینکه تعداد اقوام، ادیان و زبانها در یک کشور به شرط برخورد صحیح با هر یک، در هویت مشترک ملی خللی ایجاد نمیکند و در صورت برخورد صحیح در نهایت حتی در هویت انسانی مهمتر نیز میباشد. کنار نهادن یک زبان در یک کشور و سلطه یافتن یک زبان به عنوان زبان رسمی و عدم رسمیت زبانهای دیگر به دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی و… ظلمی است که تأثیرات منفی آن بر همان جامعه جاری میگردد که مهمترین زیان آن سست شدن روحیه وطن خواهی و یا تقویت ناسیونالیسم قومی خواهد بود.
بررسی علمی زبانها در هویت ملی موردی است که در کشور ما وجود نداشته است و اکثر روشنفکران یا بیتفاوت از کنار آن گذشتهاند و یا با توجه به وابستگی خود به فرهنگ حاکم، آن را مسکوت نهادهاند و پردازندگان زبانهای محکوم را به انحاء مختلف محکوم کردهاند. هر چند حل معضلات ملی ایران فقط با شناخت شرایط خاص کشورمان قابل تبیین و طرح است اما اشاره به موارد کشورهای دیگر حداقل فاکتهایی را جهت راهنمایی ارائه مینماید؛ از آن جمله شاهد بودهایم که تغییر زبان در یک کشور موجب تغییر هویت ملی مردم آن کشور نشده است، شاهد بودهایم که تغییر زبان هند، پاکستان، مالزی و سنگاپور به انگلیسی، هویت آنان را تغییر نداده است. از دیگر سو شاهدیم که در اکثر کشورهای جهان تعدد زبان وجود دارد و هویت مشترک ملی آنان خدشه ناپذیر تداوم دارد از آن جمله در سوئیس و کانادا چندین زبان به طور همزمان، رسمی قلمداد میشوند که نه تنها باعث تضعیف ملیت مردم آن کشورها نشده، بلکه باعث تقویت منافع مشترک مردمان مختلفاللسان نیز بوده است. امروز در حالیکه شاهد هویت منطقهای و قارهای بخش مهمی از دنیا یعنی اتحادیه اروپا هستیم و رفتهرفته مرزها در بین کشورهای آن کمرنگتر میشود، پول واحدی به جریان افتاده است، پارلمانهای کشورهای مستقل همکاریهای بسیار نزدیکی با هم دارند و افراد آن به دنبال کسب هویت اروپایی (قارهای) هستند راه را برای هویت جهانی و انسانی هموار میسازند. در ایران، متأسفانه برگشت از هویت ملی به هویت قومی و زبانی قابل مشاهده است آنهم در طیف اقشار روشنفکر!؟ که هویت ملی را اسیر قومیت و زبان قومی میسازند و شوونیزم را جایگزین ملیت میسازند. آنان حصار هویت ملی را تنگتر میسازند. علیرغم تفکرات این قشر، علم پیوند هویت ملی و اسطوره را نمیپذیرد و معتقد است هویت ملی با سیستم جامعه مدنی، رشد نظام بالاتر سرمایه داری و منافع ملی رابطه دارد. رکن هویت ملی تنها زبان، دین و حتی آداب و رسوم نیست. دین نمیتواند اساس هویت ملی قرار گیرد زیرا در کشور ما دینهای اسلام، مسیحیت، زرتشتی و… وجود دارد و نمیتوان گفت دین اساس ملیت ایرانی است و در طول تاریخ ملت ایران به ادیان مختلف گرویده، زمانی زرتشتی، مسیحی، یهودی و مسلمان بودهاند، با هر دینی هویت ایرانی داشتهاند؛ برخلاف شوونییستهایی که ایرانیان اصیل! را زرتشتیان میشمارند!
ایرانیان دارای هویت ملی ایرانی هستند و به دینهای مختلف (اسلام ، مسیحیت ، یهودی ، زرتشتی و…) ایمان دارند و به زبانهای مختلف (ترکی ، فارسی ، کردی ، بلوچی ، عربی و…) سخن می گویند و متعلق به ایلهای گوناگون و طبقات اجتماعی مختلف هستند. ایرانیان ، همه مردمی هستند که در این سرزمین زندگی می کنند و دارای منافع سیاسی ، اقتصادی ، امنیتی ، دفاعی و حقوقی برابر هستند ، دارای دولتی واحد ، پولی واحد و قوانین واحد می باشند.
اگر اگر زبان را رکن اساسی هویت ملی به شمار آوریم ، همانگونه که شوونییستها ادعا دارند، زبان فارسی در دو کشور تاجیکستان و افغانستان نیز وجود دارد اما آنان ایرانی نیستند و دارای هویت افغانی و تاجیکی می باشند. پس برخلاف رأی این افراد، زبان فارسی سند ملی ما نیست. همانگونه که زبان ترکی زبان رسمی ۱۸ کشور جهان است اما ملیت واحدی ندارند و همینگونه است هویت ملی کشورهای عرب زبان.
هویت ایرانی ازآن همه کسانی است که در سرزمین امروزین ایران با زبانهای مختلف، فرهنگهای متنوع، ادیان و مذاهب گوناگون با طبقات و اقشار مختلف اجتماعی تحت لوای جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنند و از منافع اقتصادی سیاسی و امنیتی مشترکی برخوردارند و دارای حقوق یکسان و برابر در همه شئونات اجتماعی میباشند و دولت واحد، وظیفه دفاع از همه ی آحاد مردم ایران بدون برتری قوم، زبان، مذهب و… گروهی برعهده دارد و مبنای آن اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی است. سخن آخر اینکه هویت ملی ایرانی دارای زیرمجموعههای هویتی قومی، زبانی، دینی و… است و والاترین هویت هر ایرانی هویت ملی اوست که در عین حال گسترش آن به سوی هویت منطقهای و جهانی مورد حمایت بوده و انتظار از دولت ایران این است که در گسترش این هویت از ابزارهای مختلف سیاسی، فرهنگی از جمله تدارک زمینه و بستر مناسب برای گفتگوی تمدنها استفاده کرده و از برگشت به هویتهای کوچکتر و تأکید بر آنها اجتناب ورزد.
میهنمان ایران، کشوری چند فرهنگی و چند زبانه است اما هویت ملی همه مردمی که در سرزمین ایران زندگی میکنند ایرانی است. در کشورمان قومیتهای مختلف با مذاهب مختلف زندگی میکنند و به زبانهای ترکی، فارسی، کردی، عربی، بلوچی، ترکمنی و… سخن میگویند و همه ایرانیاند و در طبقات و اقشار گوناگون دارای حقوق اجتماعی- سیاسی یکسان هستند. نظام جمهوری اسلامی به همت همه مردم ایران قوام گرفته ، پارلمانی با نمایندگان منتخب مردم تشکیل شده که قوانین مختلفی را وضع کرده که در این قوانین حقوق یکسان همه ی مردم محفوظ است و دولت خدمتگزار ، مسئولیت حفظ منافع ملی ایران و ایرانیان را برعهده دارد.
زبان به عنوان مشخصه هویت قومی و زیر مجموعه هویت ملی مطرح بوده و همه زبانهای ایرانی می بایست از حقوق یکسان برخوردار باشند و وظیفه خطیر انتقال افکار، اندیشهها و روابط را بر دوش کشند.
بی تردید زبان فارسی که به عنوان زبان ملی و رسمی کشور اعلام شده است زبانهای دیگر نیز بایستی در کنار زبان فارسی آزادانه در مدارس، دانشگاهها، مطبوعات به کار رفته و هر یک به فراخور توانمندیهایش مسئولیتهای خویش را در تمامی شئونات اجتماعی بر دوش کشند، از آن جمله رنجی که جامعه اسلامی ما بعد از گذشت بیش از سه دهه از انقلاب شکوهمند اسلامی از بیسوادی تعداد قابل ملاحظهای از ملت غیور و مسلمان کشورمان میکشد با سوادآموزی زبان مادری پایان پذیر است. تجربه کشورهای موفق نشانگر اینست که در عرض چند سال این مشکل حل شدنی است اما در کشور ما که همواره گفته پیامبر بزرگوارمان مبنی بر آموزش علوم از مهد تا لحد آویزه گوشمان است با گذشت دو دهه هنوز تعداد بیسوادان کشورمان چند میلیونی است، چرا که با سوادی فقط در آموختن زبان دوم یعنی فارسی تبیین شده است و مسلماً تا زمانی که این تز غلط بر جامعه فرهنگی ایران حاکم است نمیتوان به آینده آن حتی در دهههای بعدی امیدوار بود و علاوه بر هدر رفتن انرژی انسانهای فراوان و هزینههای کلان باعث رنجش قومی و تضعیف قوام و دوام هویت ملی نیز می گردد.
زبان ترکی اینک در استانهای آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل، زنجان، همدان زبان عمومی مردم است و در استانهای تهران، مرکزی، خراسان رضوی و شمالی، فارس و… سخن گویان فراوان دارد و رویهمرفته زبان مادری ۳/۱ از مردم ایران ترکی است. با روی کار آمدن سلسله پهلوی به عنوان دست نشانده سیاست انگلیس وفاق ملی هزاران ساله دستخوش تحول گردید و به زور و مکر استعمار ، تنها یک زبان- فارسی- به عنوان سند هویت ملیت ایرانی قلمداد شد. این سیاست عمری بیشتر از یک قرن ندارد و شاهدیم که در ادوار مختلف تاریخ، زبانهای ایرانی در کنار هم و دوش بدوش هم در پیشبرد اهداف فرهنگی و معنوی ایرانیان فعال بودهاند. خلق آثار فراوان به زبانهای مختلفت سه زبان عربی- فارسی و ترکی در آذربایجان- مؤید گفتههای ماست. با روی کار آمدن رژیم وابسته پهلوی، روشنفکران تغذیه کننده تئوری ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی و پشتیبانان رژیم منحوس پهلوی به تدوین سیاست شووینیستی و نفی قومیتهای ایرانی غیر فارس پرداختند. آنان اگر ۲۵۰۰ سال عمر برای شاهنشاهی آریامهر در نظر گرفتند تخمین عمر ۵۰۰ ساله برای زبان ترکی نهایت بزرگواریشان بودند. غافل از اینکه این شووینیستها حتی نسبت به آمدن اقوام آریایی به این سرزمین حداقل ۴۰۰ سال خلط کردهاند زیرا دکتر زهتابی با دلایل مستدل آمدن آنان را ۲۹۰۰ سال پیش اثبات میکنند. اما نکته مهمتر اینکه سرزمین ایران از هزارههای پیشتر از آمدن آریاییها مهد تمدن و فرهنگ بوده است. کاوشهای زیرزمینی سالها و دهههای اخیر، غبار از روی تمدنهای درخشان بشری در مهد ایران بر میدارد و همه روزه در روزنامههای کشورمان شاهد کشف آثاری از تمدنهای عظیم بشری در هزارههای چهارم و پنجم پیش از میلاد در کشورمان هستیم. کشف کتیبههایی از ۴۰۰۰ سال پیش در اهر، ارومیه، تبریز، سلماس و… عیانگر چه حقیقتی است؟ آیا باز هم باید تاریخ ایران از ۲۵۰۰ سال پیش آغازید؟ ۲۵۰۰ سال مبدأ تاریخ دلخواه شووینیستهاست و هیچ ارزش علمی ندارد.
هویت ملی ما در این سرزمین و در تاریخ مشترک ما شکل می گیرد و امروز دولتی واحد از این هویت و منافع ملی ما دفاع می کند. مسائل قومی در زیر این مجموعه ی ملی همواره پایدار است و در کنار دیگر پارامترها ، هویت ملی ما را تقویت می نماید و تنها شووینیستها مایلند هویت قومی را بجای هویت ملی بنشانند ، بی شک آنان که در آغاز هزاره سوم و قرن ۲۱ ، قرن گفتگوی تمدنها برای طرح مسائل قومی خویش به انکار و حذف تمدنهای عظیم بشری روی می آورند همواره در تاریخ بشریت روسیاه خواهند ماند.
ضروری است نگاهی هر چند گذرا به تاریخ تمدن کشورمان و ماهیت این تمدنها از۷۰۰۰ سال پیش بیندازیم و به موقعیت زبان در آن نظری بیفکنیم تا شاید برای برخی که زبان- آنهم زبان فارسی- را سند ملی ایران می شمارند درس عبرتی باشد.
بررسی آثار بدست آمده از سرزمین ایران امروزی نشان می دهد که حدود ۹ الی ۸ هزار سال پیش ساکنان این سرزمین از مرحله شکار ، جمع آوری دانهها و میوهها و غارنشینی به روستانشینی ره سپردند و سپس با کشف آتش ، زراعت و اهلی کردن حیوانات وارد مرحله نوینی از تمدن شدند. روستانشینی در هزاره پنجم پیش از میلاد رواج یافته و مهاجرت اقوام عیلامی به خوزستان و آذربایجان مرحله جدیدی در تمدن این سرزمین گشود. آنان با الهام از اسلاف همریشه خود سومریان به تأسیس تمدن ایلام و سپس دولت شهر شوش در سه هزار سال ق.م نایل آمدند. سومریان که خط را ایجاد کرده بودند به نگارش آثار فکری همت گماشتند و عیلامیان نیز از آنان آموختند. عیلامیان با گذر از مرحله سفال و سرامیک ، مفرغ و آهن و با تأسیس یک دولت سراسری در ۲۵۰۰ سال ق. م بنای تمدن درخشانی را نهادند.
آنچه حائز اهمیت است زبان این تمدنها زبانی است که دهها و صدها کتیبه به یادگار مانده و فرهنگ و تمدنی را تا به امروز انتقال داده است. مناسبترین راه برای گروهبندی زبانها توجه به جنبه ساختاری آنهاست. زبان آنان التصاقی یا پیوندی بوده است. همه زبانهای وارد در این گروه دارای یک ریشه و قوانین دستوری- گرامری یکسانی هستند. در ژئوپولیتیک ، این زبانها را متعلق به خانواده زبانهای اورال- آلتایی می دانند که امروزه زبانهای کره ای ، فنلاندی ، منچوری ، ترکی ، مجاری را جزو این خانواده می شمارند.
مورخان و زبان شناسان، اقوام بعدی سرزمین ایران را اخلاف عیلامیها می دانند و به نوشته ابواسحاق ابراهیم ابن محمد استخری سنه ۳۲۸ ﻫ در کتاب «المسالک والممالک» زبان آنان تا آن زمان (قرن چهارم هجری) باقی بوده است. همانگونه که می دانیم تمدنهای بعد از عیلامیان همگی دارای زبان التصاقی بودهاند ، از این سلسله تمدنها می توان گوتیها، لولوییها، مانناها، کاسیها، اورارتوها و غیره را نام برد. علاوه بر این دو قبیله از شش قبیله مادها نیز دارای زبان التصاقی بوده اند. بنابراین بیشترین عمر تاریخ ایران با سلطه زبانهای التصاقی گذشته است ، اما این نظم دو بار در تاریخ ایران در هم ریخته است یک بار در زمان اردشیر بابکان و یک بار در حکومت۵۳ ساله پهلوی. ناگفته پیداست اقوام قالبی زبان یعنی سامیان در ادوار مختلف تاریخ در ایران بنای تمدن نهاده یا در تماس بوده اند از جمله سلسله اکدیان را می توان جزو این گروه زبانها به شمار آورد و سپس اعراب نیز که در تاریخ ایران نقش بسزایی داشته اند دارای زبان قالبی هستند. اقوام تحلیلی زبان حدود اوایل هزاره اول ق.م به سرزمین ایران آمدند و بنای تمدن را استوار ساختند. به نوشته هرودوت چهار قبیله آنان مهاجر یا کوچ رو بودند و شش قبیله روستانشین. بنابراین پارسها بعد از استقرار امپراتوری خود پایتختهای ییلاق- قشلاقی (همدان ، بابل و شوش) بوجود آوردند که شوش پایتخت اصلی و زمستانیشان بود و همدان پایتخت ییلاقی آنان.
آنچه شایان توجه است اینکه از تأسیس دولت عیلام تا انقراض قاجاریه حدود ۵۰۰۰ سال ، کشور ما مهد همزیستی مسالمت آمیز زبانهای سه گانه التصاقی قالبی و تحلیلی بوده است و تنها در دوره کوتاه مدتی از ساسانیان و نیم قرن حکومت پهلوی ، تساوی حقوق زبانهای قومی بهم خورده است.
در منابع تاریخی از روی کار آمدن اردشیر بابکان به عنوان کودتا یاد شده است، زیرا او با این خولیا که حاکمیت ایران را در دست نسل خود نگهدارد و سلالههای التصاقی زبان (ترک) را از صحنه تاریخ خارج سازد تمامی اقوام باقی مانده را نابود ساخت و افسانههای پارسیان را توسط «تنسر» بجای تاریخ نشاند و از همان زمان غلطترین مفاهیم ملی و قومی اشاعه یافت و دستاویز شووینیستها قرار گرفت غافل از اینکه روی آفتاب را نمیتوان با گل اندود.
میدانیم در آخرین ربع قرن ۱۸ و ربع نخست قرن ۱۹ م مبارزات آزادیخواهانه ملی در اروپا پا گرفت و به نتیجه رسید. در این دوره، ملتهای اروپا به دنبال یافتن حقایق و کشف تاریخ خویش به تکاپو افتادند. در جریان این یادگیری تاریخ، اروپائیان با تاریخ شرق و نزدیک از جمله ایران نیز آشنا شدند.
قرن ۱۹معرفی ترکان به دنیا بود. آلبرت سورل که قطبها را در جغرافی و ترکها را در تاریخ ناشناخته اعلام کرده بود هر روز بیشتر شناخته می شد تا اینکه این روند در نیمه دوم قرن بیستم (۱۹۷۰) با کشف بزرگترین گنجینه جواهرات و کتیبهای کوچک مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش به زبان ترکی در ایستی گؤل دیوارهای ابهام را فرو ریخت. حتی امروزه کشفیاتی که همه روزه در کشور خودمان شاهدیم مؤید وجود تمدنهای درخشان بشری در سرزمین ایران است.
تاریخ بعد از اسلام کاملاً روشن و آشکار است و هیچ شبهه ای برنمیانگیزد و همه میدانیم که هزار سال تمام سلالههای ترک زبان غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، اتابکان، صفویان تا قاجار حکومت سراسر ایران را دردست داشته اند و خوشبختانه در هیچ مقطعی از تاریخ ، نسبت به قومیتها، زبان و دین مردم تجاوز نکردهاند؛ بگذریم از برخوردهای کینه توزانه شووینیستها که علاوه بر نفی موجودیت ترکان ، نسبت به توهین و تهمت و افترا نیز جسارت کرده اند. تاریخ دانان، مردم شناسان و زبان شناسان این امر را تأکید کردهاند که اقوام التصاقی زبان ساکنان اصلی این سرزمینند. آثار بدست آمده از سلماس (مربوط به هزاره سوم ق.م) از سر پادشاهان کوتیان است که دیاکونف آنان را قومی میداند که در آذربایجان میزیستند. همو «این ساکنان قدیمی آذربایجان را از لحاظ مردم شناسی سیه چرده، دراز کله و از خمیره اروپایی میداند که اکنون در خراسان و آذربایجان زندگی میکنند». باز همو اعتراف میکند که برای نیمی از اسامی خاص در آذربایجان که از هزاره اول ق.م به ما رسیده است نمیتوان در زبانهای تحلیلی (از جمله فارسی) ریشهای برای آنها یافت.[۷]
ن. ی. ماروژ. اوپر دو زبان شناس بزرگ تاریخ ، زبان سومریان و عیلامیان را جزو زبانهای یافثی می شمارند.[۸] ز. ژامپوسکی ، ا. ا.گرانتوفسکی ، لوکونین نیز در این زمینه تحقیقات علمی گسترده ای انجام داده و به همین نتیجه رسیده اند. آنان نشان دادند که در کتیبههای ۳۵۰۰ ق. قبایلی که در اطراف دریاچه ارومیه می زیستهاند و بنام «توروک» و «توریخی» نامیده شده اند ، همان ترکان هستند. هرورت مورخ یونانی در ۲۵۰۰ سال قبل ساسبرها را که در اطراف رود ارس می زیستند ترک زبان می داند. ق . ا . مسکیسویلین در مورد ساسپرها و ساویرها که امروزه هیچ زبان شناسی در ترک زبان بودن آنان تردیدی ندارد اعلام می کند که ۲۵۰۰ سال پیش در سواحل رود ارس زندگی می کرده اند. ف. ق میسشنکو اسکیتهای پنج قرن ق. م را از ترکان می داند.[۹]
ن. باسکاکف، ای. مارکوارت، ر. راسک، ای . کریمسکی، و. ف. مینورسکی، ز. ای. ژامپوسکی، ن. و. پوقولئوسکایا، میتیلنلی زاخارین، و. رادلف، دیونیسی پرینگه نین، آ. زاکار، ن. پوپر، س. اولژاس و صدها محقق دیگر سکاها، اسکیتها و کاسپیها را ترک میدانند که در قرنهای پیش از میلاد در آذربایجان امروزی میزیستهاند. دانشمندان ترک و آذربایجان مانند پروفسور بهاءالدین اوگال، زکی ولیدی توغان، میرزه بالا، م. سیداف، س. آشوربیگلی، توفیق حاجیف نیز بر اسکان ترکان در سدههای پیش از میلاد در آذربایجان تأکید دارند. اکثر اسناد معتبر عربی مانند عبید (متوفی ۶۷ ﻫ) در «اخبار عبیدابن شدیه»، ابن هشام در «التیجان فی الملوک حمیر» (قرن ۲ هجری صفحه ۴۰۲و۷۳۵)، یعقوبی (قرن سوم) در «تاریخ یعقوبی»، تاریخ طبری جلد۱، صفحه ۲۹۲، تاریخ بلعمی صفحه ۱۳۱، ابن اثیر (در الکامل صفحه ۷۲) سمعانی (متوفی ۵۶۲ ﻫ) در «مجمع الانساب»، محمد عوفی در «جوامع الحکایات و لوامع الروایات» صفحه ۹۲ و ۹۳، فتوح البلدان، ابوالعلا معری و… همه بر ترک زبان بودن مردم آذربایجان مقارن با ظهور اسلام- یعنی قرنهای ۶ الی ۸ میلادی- صحه نهادهاند. از این گذشته ملتهای همجوار آذربایجان مانند گرجیان و ارمنیان نیز بر ترک زبان بودن همسایگان خود در طی قرون ۵- ۸ میلادی تأکید دارند، از آنجمله به آثار و.گوکاسیان، موسی کالانکاتی و… میتوان اشاره کرد.[۱۰]
مورخان و محققان با اسناد و دلایل نشان داده اند که اقوام مختلفی از جمله ۱- هونها ۲- خزرها ۳- ساویرها ۴-آوارها ۵- کنگرها ۶- قنقلیها ۷- قبچاقها و در نهایت اوغوزها از هزارههای پیش از میلاد به آذربایجان آمدهاند و حتی در گذر از آذربایجان تعدادی از آنان در همین سرزمین اسکان یافته و ماندگارشدهاند و زبان ترکی امروز خلقالساعه بوجود نیامده، ساخته سلجوقیان، مغولان !؟ و صفویان نیز نبوده است.
قرار گرفتن زبانهای سومری و عیلامی و ترکی در یک گروه، در بین زبانشناسان واقعیت بی چون و چرایی است و اکثر دانشمندان، زبانهای سومری و عیلامی را «پروتوتورک» مینامند.
خویشاوندی این زبانها تا حدی است که هومل زبان شناس بزرگ قرن بیستم با ۳۵۰ واژه باقیمانده از زبان سومری جملاتی ساخت که امروزه هر ترک زبانی مفهوم آن جملات را به وضوح میفهمد و این دلیلی آشکار بر خویشاوندی این زبانهاست.[۱۱]
آشنایی با واقعیتهای فوقالذکر جای هیچگونه ابهامی نمیگذارد که چرا زبان شناسان و محققان از کمال، زیبایی و سلاست زبان ترکی ارزیابیهای ستایشگرانه ارائه میدهند. پر واضح است که معماران این بنای شگفتانگیز معنوی، نیاکان فرزانه ما از هزارههای پیش بودهاند که زبان را در آکادمی بیکران ملتهای ترک زبان و در طی هزارههای متمادی ساخته و پرداختهاند. این زبان عصاره نبوغ و خلاقیت نسلهای بیشماری است که امروزه پرارجترین و مقدسترین میراث به دست ما رسیده است و این کاخ بلند به دست تعدادی شووینیست ویران نمیگردد.
چو ایران نباشد تن من مباد !… .
ما ترکان آذربایجان بیشتر از هر فارسی زبان دیگری به این سخن فردوسی پای بندیم و پای بندی خویش را در طول تاریخ نشان دادهایم. از هفت هزار سال پیش، اقوام التصاقی زبان در سرزمین مقدسمان شالودههای تمدن و فرهنگ را مستحکم ساخته و تا دوران پهلوی از این فرهنگ و مدنیت دفاع کرده و به نفع بشریت عمل کردهاند هر چند که این تاریخ فراز و نشیبهای تندی داشته است.
آنچه جای بحث ندارد سلسلههای حکومتی ایران بعد از اسلام است که همگی از غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، اتابکان، صفویه و قاجاریه از ترکان بودهاند. نظر ما در اینجا دفاع از حاکمان نیست که همیشه تاریخ، ستمگری و ظلم آنان بر دوش مردم سنگینی میکند. اما آنچه در اینجا مورد نظر است وجود ترکان در رأس ملت ایران است و این ممکن نمیشد مگر اینکه ترکان پایگاهی گسترده در ایران داشته باشند.
*توضیح: این مطلب ابتدا به صورت سلسله مقالاتی در هفته نامه امید زنجان به نام «هویت ایرانی و زبان ترکی» که نویسنده آن رضا کسگین معرفی میشد چاپ گردید و سپس به صورت یک کتاب مستقل چاپ گردید و به عنوان ویژه نامه منتشر شد.
منابع و توضیحات:
[۱] میدانیم که در سالهای اخیر، کشور ترکیه با تغییر در این رویه، باعث پیشرفتهای درخشانی در همه زمینهها شده است.
[۲] با استناد به گزارش فرهنگی سال ۱۹۹۵ سازمان فرهنگی ملل متحد – یونسکو
[۳] روزنامه اطلاعات، مورخه ۱۲/۴/۷۲
[۴] دانشمندان و زبان شناسان، زبان فارسی در آذربایجان، جلد ۱ و ۲، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۷۱- ۱۳۶۸٫
[۵] اشاره به سخنرانی آقای خاتمی، رئیس جمهور ایران در آمریکاست و احزاب آن زمان که بی پروا به مسئله قومی و ملی برخوردی دوگانه داشتند.
[۶] صدرالاشرافی، دکتر ضیاءالدین، کثرت قومی و هویت ملی ایرانیان، تهران، ۱۳۷۷
[۷] دیاکونف، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷، ص ۶۹
[۸] م. کریمی، مقدمهای بر تاریخ تحولات زبان ترکی آذری، زنجان، ۱۳۷۸، ص ۱۲
[۹] م. کریمی، تاریخ زبان ترکی، امید زنجان، ویژه نامه یاشیل خیال، شماره ۴- ۱، ۱۳۷۶
[۱۰] م. کریمی، تاریخ ادبیات آذربایجان، زنجان، ۱۳۸۴، ص ۳۹
[۱۱] مقدمهای بر تاریخ تحولات زبان ترکی آذری، ص ۶۲